📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
«ساحل» / داستان – مقالهای از روبرتو بولانیو
“ساحل” / داستان – مقالهای از روبرتو بولانیو
برای بولانیو که مبتلا به «دیسلکسیا» بود، چنین تجربهای از مرگ هم سختتر بود. دیسلکسیا، عارضهای است که فرد مبتلا را از خواندن نوشته عاجز میکند. بولانیو نمیتوانست در مدرسه با صدای بلند از روی نوشتهها بخواند. این شد که تحصیل را رها میکند و به انقلاب پناه میآورد. برای کسی که با ادبیات سروکار دارد این عارضه و به دنبالش «کودتا» همه نیروهای جهان را علیه نوشتن متحد میکند. بولانیو دلبسته حالتهای بینابینی است.
اشتراک گذاری این مطلب
روبرتو بولانیو / ترجمه یعقوب چمانی — 18 بهمن 1393
c388fec4cffbd0930e46a33bff1815e0
مقدمهای بر «ساحل» روبرتو بولانیو
کدام ساحل، کدام دریا
داستان یا مقاله «ساحل» در زمره یکی از آخرین نوشتههای بولانیو است که همین اواخر در کتاب «بین دو هلال پرانتز» – مجموعهای از مقالات، مصاحبهها و خطابههای بولانیو- منتشر شده است. صرفنظر از اینکه «ساحل» تا چه حد واقعی است یا تخیلی، و گذشته از اینکه مطالب چنین متنی تا چه حد به زندگی خصوصی بولانیو مربوط است، میتوان به طرح این مساله پرداخت که مقاله، تا چه حد میتواند حامل عنصری روایی باشد، و به همین قیاس داستان تا چه میزان پذیرای ایدهپردازی است؟
آریل دورفمان در مطلبی که به مناسبت مرگ بولانیو نوشت، به نکته جالبی اشاره میکند: «شیلی با بولانیو کنار نمیآمد، تجربه طردشدگی، آزادش گذاشت تا هرچه دوست دارد بنویسد، و این برای نویسنده امری مطلوب است.» در واقع طردشدن، مضمون اغلب آثار بولانیو است. «ساحل» هم از این قاعده مستثنی نیست. متن به ظاهر سادهای دارد. یکی که هیچ نمیشناسیمش و فقط میدانیم که تصمیم به ترک گرفته، به شهر کوچک خود پناه میبرد و درآنجا با زوج سالمندی روبرو میشود که هر روز، مثل خود او، به ساحل میآیند و وقت میگذرانند. اما رایلی هنیک، از مترجمان بولانیو، به مساله جالبی درباره این متن اشاره میکند. او معتقد است که «اِسه» نه هر نوشتهای، که نوشتهای توام با «کوشش» است. از کلمه «اسه» (essay) – که این اواخر در زبان فارسی معادل «جستار» نیز پیدا کرده است- معنای کوشیدن و سعیکردن هم مستفاد میشود. از اینرو، نویسنده مقاله مضمون، اتفاق، یا پدیدهای را به آزمون کوشش خود بدل میکند. رایلی هنیک بر این نظر است که بولانیو با قراردادن «ساحل» در ذیل مقالات خود چنین انگیزهای را تعقیب میکرده است. آیا نفس کوشش- مثلا تلاش برای ترک اعتیاد- در مصاف با زبان و واحدی به اسم ادبیات، نوشته را در آستانه «مقاله» (اسه) قرار نمیدهد. در خوانش نخستین، متن بولانیو کاملا به داستان کوتاه شبیه است. حتی ممکن است تصور کنیم که کل متن حدیثنفس نویسندهای است که در سیوپنج سالگی به این نتیجه رسیده مصرف مواد مخدر را کنار بگذارد. از این بابت شاید نوشته عبرتانگیز به نظر برسد. اما بولانیو سطحهای متفاوتی را در نوشتهاش مطرح کرده است. فراموش نکنیم که مقالهها برخلاف پژوهشها و آثار تحقیقی همواره باید در سطح حرکت کنند. اساسا دشواری مقاله در این است که نویسنده برخلاف برخورداریاش از امکان غور و موشکافیهای تخصصی، در سطح میماند و جلوی تخصصیشدن مطلب خود را میگیرد. یکی از سطحهای «ساحل» نسبت خشکی و دریا است. ساحل جایی است که برحسب موقعیت مکانیاش گاه دریا و گاه خشکی است. دریابودن یا خشکیبودن ساحل نه از حیث مکانمندی، که با زمان مشخص میشود. بهعبارتی خورشید تعیین میکند که ساحل چهوقت خشکی باشد چهوقت دریا. اما خورشید بولانیو، خوررشیدی سیاه است. خورشید سیاه در ادبیات مدرن دلالتهای خاص خود را دارد. از ژرار دو نروال گرفته تا ماندلشتام نویسندگان و شاعران بسیاری از خورشید سیاه سخن گفتهاند. ژولیا کریستوا در کتابی به همین اسم، خورشید سیاه را ایماژ مالیخولیا در ادبیات مدرن قلمداد میکند. صدای اول شخصی که «ساحل» را روایت میکند، مالیخولیایی است. او درست مثل ساحلی که به آن پناه آورده در رعشه و هذیانهای خود نه معتاد بهحساب میآید و نه کاملا از مواد جدا شده است. از چشم او، همه آدمهایی که به ساحل میآیند، و بهخصوص زوج پابهسن، به همین حال و روز دچاراند. اگر سطح اول نوشته بولانیو با مکان و زمان سروکار دارد، در سطح دوم با «سلامتی» و «بیماری» سروکار داریم. در اینجا صدای اول شخص نه در شمار بیماران به حساب میآید و نه دقیقا مثل همه سالم یا بهتر است بگوییم نرمال است. اینطور که پیدا است او هر روز با پای خودش به درمانگاهی سرپایی میرود، دارویش را دریافت میکند و بعد خودش را لابهلای آدمهای سالم و سرحال لب ساحل گم میکند. اما از چشمانداز چنین موجودی نه هیچکس دقیقا سالم است و نه دقیقا بیمار. اینجا است که با سطح دیگری پیوند میخوریم. ساحل محل برخورد آدمهایی در سنین مختلف است. اما صدای برخاسته از «ساحل» نه کاملا جوان است و نه در ردیف آدمهای سا