باندبازی برای تبلیغ کتاب، بازی حقیرانه‌ای است. ایشان حکم پدر را دارد

باندبازی برای تبلیغ کتاب، بازی حقیرانه‌ای است
روایتِ خواندنی علیرضا سیف‌الدینی از آشنایی‌اش با رضا براهنی، و «خروج» شاخص‌ترین اثرش.

من از وقتي چشم باز كردم، دكتر براهني را ديدم. ايشان حكم پدر را دارد. اما اين لفظ پدر، لفظ رايج پدر نيست؛ چون ما در كنار كتاب‌هاي ديگر، داستايفسكي را هم دقيق خوانده‌ايم. ما هميشه صحبت مي‌كرديم. درواقع من سوال مي‌كردم يا فكرم را مي‌گفتم و ايشان به سوالم جواب مي‌دادند و نظرشان را درباره فكر من مي‌گفتند. حتي درباره بعضي مسائل نظر من را مي‌پرسيدند. هميشه كنار حقيقت ايستاده‌اند. و فراموش نكنيم كسي كه حقيقت برايش اهميت زيادي دارد، هميشه زير ذره‌بين است. درعين‌حال، يك چهره واقعي است. خوشحالي‌اش واقعي است، اندوهش واقعي است. از طرفي، ادبيات و زندگي در زندگي دكتر براهني تفكيك‌ناپذيرند. در زندگي من هم همين‌طور. من از آن صحبت‌ها كه سال‌ها طول كشيد و همين‌طور از كتاب‌هاي ايشان چيزهاي مفيد زيادي ياد گرفته‌ام. اما اين را هم بگويم كه (شايد تعجب كنيد) آن دكتر براهني‌اي كه شما مي‌شناسيد با چهره منتقدي تندوتيز، انسان بسيار مظلومي است.
http://2shanbe.ir/ExternalPages/?id=35951

🖋«دوشنبه»
گزیده‌ی جستارها و رویدادهای ادبی در جهان مجازی👈
@doshanbe