داستایوسکی‏، او نمی‌تواند از من شکایت کند. یا. علی رغم حقیقت این کتاب خوب است

@matikandastan
📃مرده داستايوسكي‏، او نمي تواند از من شكايت كند
يا
علي رغم حقيقت اين كتاب خوب است

✒نوشته استنلی بوبین
✏برگردانِ پارسیِ منصوره وحدتی احمدزاده


مست داستان خود را شروع كرد.
" مستي فضيلت نيست اما تهيدستي؛ آقاي عزيز من، تهيدستي فضاحت است"
در قصه او من هم اين فضاحت را تجربه كردم.
"همسرم يك خانم است ... من مي دانم وقتي مو هاي مرا مي كشد از روي ترحم است ... ما سه فرزند كوچك داريم. او شب و روز از آنها مراقبت می کند... ريه ضعيفي دارد و آماده ابتلا به سل و شما مي دانيد كه من اين را احساس مي كنم. وای! احساس نمي كنم ؟ هرچه بيشتر مي نوشم اين را بيشتر احساس می کنم ."
به خودم جرئت دادم.
"در اين اثنا دختري كه از ازدواج اولم داشتم بزرگ شد...همان طور كه درست حدس زدید براي تربيت سونياي بيچارهء من كسي نبود... آيا فكر مي كنيد يك دختر بيچاره اما درستكار مي تواند با كار شرافتمندانه پول حسابي در بياورد؟ او نمی توانست... مجبور شد فاحشه شود."
عليرغم ميلم شگفت زده شدم... آيا بدتر از اين هم مي شود؟
"اگر بچه ها زير گريه مي زدند ... مادرشان آنها را مي زد ... من نگاه كردم و سونياام را ديدم ... شنل اش را پوشيد، روسري اش را سر كرد و از آپارتمان بيرون رفت... سه ساعت بعد برگشت ... يكراست به طرف همسرم رفت ... و آرام پول را روي ميز گذاشت ... رو به ديوار برتخت دراز كشيد و سر و صورتش را پنهان كرد . من انجا دراز كشيده بودم ، درست مثل قبل... بله آقا ، اما من ... آقا، مست بودم ."
من فرياد كشيدم و كتاب را به كناري پرت كردم. گاه اين ادبيات روسي خيلي ملال آور است.
@matikandastan