نگاهی به رمان «اول عاشقی» نوشته یودیت هرمان. حدیث تنهایی‌ها. نویسنده: فرحناز علیزاده، داستان‌نویس

نگاهی به رمان «اول عاشقی» نوشته یودیت هرمان
حدیث تنهایی‌ها
نویسنده : فرحناز علیزاده، داستان‌نویس
لینک: http://www.farheekhtegan.ir/newspaper/page/1778/8/53341/0

رمان «اول عاشقی» نوشته یودیت هرمان به تازگی با ترجمه محمود حسینی‌زاد در نشر افق منتشر شده است و در فاصله اندکی، که از انتشارش می‌گذرد، با اقبال مخاطبان ایرانی مواجه شده است. یودیت هرمان در رمان «اول عاشقی» در ژانر واقع‌گرای مدرن، از تنهایی و سرگشتگی انسان معاصر، عدم‌ارتباط عاطفی و کسالت زندگی مدرن می‌گوید. در این رمان، زنی تنها و منزوی در سفر ذهنی از بحران به سوی هویتی دگرگونه حرکت می‌کند. او به همراه فرزندش در حومه شهر زندگی می‌کند و در نبود همسر، با مزاحمت و حضور غیر‌عادی مردی ناشناس در حریم حیاط خانه مواجه می‌شود؛ حضوری که او را سرگشته‌تر از قبل می‌کند. حضور سماجت‌وار و شبح‌گونه مرد باعث مرور خاطرات استلا از دوران دانشجویی‌اش با کلارا و همچنین زمان آشنایی با جیسون و ارتباطش با بیمار‌هایش می‌شود. یودیت هرمان با تمرکز بر تنهایی انسان مدرن از انسانی روایت می‌کند که در‌گیر گذشته و تنهایی خویش است و با مرور و تاثیر گذشته در حال اکنونش می‌تواند بانی پرسشی هستی‌شناسانه برای یافتن کیستی و چیستی‌اش شود؛ چه این شناخت برای خودش باشد و چه برای دیگری. استلا گرچه میستر پفیستر را بلایی نازل شده و مجازات می‌داند، ولی در تقابل با دیگری به شناخت خصوصیت بارز مردان می‌رسد.
نویسنده با انتخاب درک ذهنی زمان از شخصیت‌هایی می‌گوید که قادر به ارتباط ساده عاطفی - اجتماعی نیستند؛ افرادی که حتی در جمع نیز تنها هستند. چه این فرد آوای خردسال باشد که به گفته مربی کودکستان قادر به ارتباط با دیگران نیست و چه استلا،که الگوی بزرگ شده آوا است. زنی که نمی‌تواند برای خودش به تنهایی تصمیم بگیرد؛ زنی مدام مضطرب که از ترس نمی‌تواند با دیگری حتی از پشت در بسته هم‌کلام شود. دیگر شخصیت‌ها نیز مانند درمُت، یولیا، والتر و استر هر یک در تنهایی خود دست و پا می‌زنند.
یودیت هرمان نویسنده سرشناس معاصر آلمانی در رمان «اول عاشقی» به جای نقل حوادث بیشتر به بیان کنش درونی توجه دارد؛ چراکه در رمان‌های مدرن، واقعیت بیرونی برای بیان‌شدن از جهان ذهن می‌گذرند و از همین روی تمرکز نویسنده بر بیان واقعیت‌های ذهنی است تا رخدادهای بیرونی. استلای درون‌گرا با یادآوری گذشته در خلوت و ذهن خود و مرور رابطه‌­اش با جیسون در پی کشف عشق و غیبت محبتی است که بعد از پشت سر گذاشتن دوران دانشجویی و ازدواج با جیسون هنوز به دست نیاورده است.
استلا با مرور گذشته به درک دیگری از اکنون می‌رسد؛ به یافتن نخستین نگاه، اولین ارتباط عشق، اینکه رفتارهای غیر‌عادی مرد را به حساب ترور روانی و جنون بگذارد یا عشق بیش از حد. استلا شروع می‌کند به جای مرد فکر کردن. وقتی جیسون به سوی خانه مرد می‌رود، استلا می‌داند که مرد در را باز نخواهد کرد و کم کم مرد نکبتی چهره دیگری به خود می‌گیرد. در فصل17 استلا شروع می‌کند به بازسازی کلمات میستر پفیستر با زندگی خودش. زن روزمرگی خود و زندگی مرد را بازسازی می‌کند و در پی یافتن نوع ارتباط بین خود و دیگری بین کلمات مشترک است. یودیت هرمان به این شکل با مرور حال و ‌گذشته به روانشناسی استلا و مرد می‌پردازد و این کار را تا فصل18 کتاب با واردکردن شخصیت جدید دوچرخه‌ساز ادامه می‌دهد. دوچرخه‌ساز شناخت دیگری از مرد دارد. نویسنده گرچه تا فصل 19 کتاب پیش زمینه‌ای کنشی شخصیت را بسامان مطرح می‌کند، اما در فصل بعدی خواننده را بدون هیچ پیش‌زمینه ذهنی یا بیان‌انگیزه کنشی با رفتار و کنش غیر‌مترقبه شخصیت رودررو می‌کند. این‌کار گرچه به لحاظ علت و معلولی پیرنگ، بانی ساختار نابسامان متنی می‌شود، ولی از سوی دیگر نویسنده با این تغییر غیر‌مترفبه کنشی نشان می‌دهد، انسان مدرن تا چه حد چند‌وجهی و غیرقابل پیش‌بینی است. یودیت هرمان با کنکاش در لایه‌های ذهنی خواننده را به روانشناسی فردی سوق می‌دهد؛ روانشناسی فردی‌ای که می‌تواند منجر به روانشناختی جمعی و اجتماع مدرن انسان امروزی شود.