بگویند و بگویند. بدون آنکه بدانند، حرفشان، درست است یا نه. مهم، گفتن است

بگویند و بگویند . بدون آنکه بدانند ، حرفشان ، درست است یا نه . مهم ، گفتن است . مهم اینست که حرف آخر ، حرف آنها باشد ! حتی اگر اشتباه باشد ! مهم اینست که حرف آنها انجام پذیرد ! حتی اگر مسخره باشد!

این هرج و مرج و شلوغی در کارهای امیرکاستاریکا ، به خوبی نشان داده می شود . نگاه کنید ، به اکثر قریب به اتفاق صحنه های فیلمش . کمتر صحنه ای را می توانی ببینی که شلوغ نباشد . اگر هم می خواهد ، یک صحنه ی تکی یا دونفری داشته باشد ، معمولا در پس زمینه ی یک قشون آدم است ! این نبض تند هرج و مرج ، درلایه ـ لایه ی اثرش ، مشخص است !

۴ ـ سورئال

عنصر واقع و خیال ، چنان در کارهای امیرکاستاریکا ، در هم تنیده شده که تو نمی توانی ، حتی یک لحظه ، ‌بین آنها ، فاصله ای ببینی . تفکیک واقع و خیال ، در کارهای امیرکاستاریکا ، سخت است . واقع و خیال ، در کارهای امیرکاستاریکا ، کنار هم ، نیست . ‌درون هم ، است . بین هم است .که در اصل ، زندگی هم ، همین است . ما در عالم واقع ، مدام خیال داریم . چون با خیال هایمان ، زندگی می کنیم . آنها را به عینه ، می بینیم . آنقدر زیبا می بینیم که عین واقعیت است . و حتی ، واقعی تر از واقعیت دور و برمان !

برای نمونه ، فیلم ((زیر زمین)) ش . همه مرده اند . یکی غرق می شود ، در آب . می میرد . اما هنوز جان دارد . روحش ، جان دارد . روح می رود . به جایی می رسد . یک جای باصفا ، کنار دریا . آنجا جشن گرفته اند . همه ی مرده ها در آنجایند ! دیگر دشمنی نیست . همه در کنار هم هستند . به شادی و خوشگذرانی و رقص و آواز و خواندن و خوردن .

۵ ـ گروتسک

کمدی ، جزو لاینفک کارهای امیرکاستاریکا است . لحنی که در همه ی کارهایش ، وجود دارد . این کمدی برای کم کردن ، زهر اتفاقاتی است که در فیلم ، رخ می دهد . تا شدت مصیبت ، مارا نرنجاند . کمدی ، آن قضیه و زهر را برایمان ، خنده دار می کند . تا جایی که قضیه ، برایمان مسخره می شود . هجو می شود . استفاده از کمدی در کارهای امیرکاستاریکا ، به گونه ایست که در بیشتر جاها ، به ترس نزدیک می شود . چیزی که به آن ، گروتسک می گویند . دراوج کمدی و خنده ، ترس ! نگاه کنید ، به صحنه های کشت و کشتار ، در فیلم هایش .

برای نمونه ، فیلم ((زیر زمین)) ش . مارکو در حال آمیزش با یک فاحشه است . فاحشه ، مدام ، زور می زند ، برای ارضای مارکو . اما مارکو ، راحت و آرام خوابیده ! توگویی ، فاحشه ، رویش نخوابیده ! در چهره و بدن مارکو ، هیچ خبری از تماس بدنی نیست ! ناگهان ، جنگ شروع می شود . شهر ،‌ مدام ، بمباران می شود . تازه با سر و صدای جنگ ( و بمباران و ریختن آوار و خراب شدن دیوارها ) ‌ مارکو به وجد می آید ! تو گویی ، دارد به ارضا می رسد . فاحشه ، میلی ندارد ، به ادامه ی مغازله . می خواهد ، ‌فرار کند . اما مارکو ، نه ! مارکو ، تازه به هیجان آمده . می خواهد ، فاحشه را نگه دارد . اما فاحشه ، از ترس جنگ می گریزد . مارکو ، ‌بدون توجه به جنگ ، خود ـ ارضایی می کند ! تو در حین دیدن این صحنه ، به عنوان مخاطب ، می مانی که بخندی ؟ یا بترسی ؟ تکلیف تو به عنوان مخاطب ، مشخص نیست . هست ؟

۶ ـ عجیب

کارهای کاستاریکا ، در نگاه اول ، خیلی ـ خیلی عجیب است . آنقدر عجیب که نمی توانی ، هضمش کنی . اما اگر با زاویه ی دید او ( و سبک کارش = سورئال ) به فیلمش ، نگاه می کنی ، چنان لذت می بری که باورت نمی شود .

برای نمونه ، فیلم ((زیر زمین)) ش . در جایی ، مارکو و ناتالی می خواهند با هم ،‌آمیزش کنند . حرکت مارکو و ناتالی به سمت هم ،‌ عادی نیست . ناتالی ، مدام به خودش می پیچد ! مارکو ، نیز ، مدام مشروب می خورد و بطری های شراب را روی سرخودش ، می شکند ! یا مثل حیوان روی زمین ،‌ چهار دست و پا شده ! به سمت ناتالی حرکت می کند !

در نگاه اول ، همه ی اینها مسخره است . در اصل ، آنها باید ( مثل بچه ی آدم ) به سمت هم رفته ، و کارشان را بکنند . اما کاستاریکا ، حرکت آنها را به سمت هم ، هجو می کند . مسخره می کند . از یک طرف ، شهوت ناتالی را که نمی داند با چه زبانی ، نهایت شهوت خود را بروز کند . او با زبان بی زبانی ، خودش را برای تحریک مارکو حرکت دهد . او از هر تکنیکی استفاده کند تا به مرادش برسد . همه ی اینها باعث شده که حرکات ناتالی ، کاملا احمقانه شود . ناتالی مثل یک مار ، مدام به خود می پیچد . برای بروز شهوت . مدام خود را به در و دیوار می چسباند . برای شدت شهوت خود . مدام ، با حرکات مسخره ، این ور و آن ور می پرد . مدام ، دست و صورت و پاها و باسن و … خود را به شکل های مختلف ، عرضه می کند .

اما از آن طرف ، مارکو . مارکو ، اصلا توی باغ نیست . چون قبلا به ناتالی ، علاقه داشت . الان دیگر ، ناتالی ، برای او ، عادیست . ازبس با ناتالی ، خوابیده . انگار که از دست ناتالی ، عاصی شده . از طرف دیگر ، مارکو ناراحت است . عذاب وجدان دارد . برای دوستش ، پیتر . که مثل خیلی های