ریونوسوکه آکوتاگاوا.. (۱ مارس ۱۸۹۲ - ۲۴ ژوئیه ۱۹۲۷) داستان کوتاه نویس ژاپنی است

ریونوسوکه آکوتاگاوا

(۱ مارس ۱۸۹۲ - ۲۴ ژوئیه ۱۹۲۷) داستان کوتاه نویس ژاپنی است. از او به عنوان پدر داستان کوتاه ژاپن نام برده می شود. و در سن سی پنج سالگی با مصرف زیاد باربیتال (با نام تجاری ورونال) خودکشی کرد. ژاپن جایزه ای ادبی به نام جایزه آکوتاگاوا همه ساله برگزار می شود.

ریونوسوکه آکوتاگاوا در یکم مارس سال ۱۸۹۲ در شهر توکیو متولد شد. پدرش توشیزو نیهارا و مادرش فوکو نخستین همسر پدرش بود. حاصل این ازدواج سه فرزند بود که ریونوسوکه آخرین آنها بود. دو فرزند دیگر هر دو دختر بودند. هاتسو دختر بزرگتر که یکسال پیش از تولد ریونوسوکه به سبب ضایعات مغزی درگذشت اما دختر کوچکتر هیسا زنده ماند. فوکو، مادر آکوتاگاوا علاوه بر کمرویی به علت نوعی اختلال حواس و کناره گیری از اجتماع دچار بود که دو حادثه بر وخامت احوال او افزود: یکی مرگ دخترش هاتسو و مقصر دانستن خود در مرگ دخترک و دیگری تولد ریونوسوکه در سنی که درباور مردمان بدشگون بود. بنابر این بچه را به دوست توشیزو سپردند و بعد او را چون فرزندی سرراهی بازپس گرفتند. چند ماه پس از تولد ریووسوکه مادرش به شیزوفرنی مبتلا شد. تا ده سالگی ريونوسوکه که مادرش زنده بود در بیماری به سر برد. ریونوسووکه در خاطراتش می نویسد:

مادرم دیوانه بود ..... مع الوصف باید اعتراف کنم که او در مجموع دیوانه ای آرام بود.

بیماری بیخوابی امان آکوتاگاوا را بریده بود و ترس دیوانه شدن به شدت رنجش می داد. در آخرین سال زندگی اش چندین علامت اختلال روانی در او ظاهر شد. از این علائم می توان به اختلال و توهم در قوه شنوایی و افکار مالیخولیایی اشاره کرد. هنوز تا پایان سال زمان بسیاری مانده بود که به فکر خودکشی افتاد. امّا عملا" تابستان سال بعد بود که به زندگی اش پایان داد. در اواخر ماه مه سال ۱۹۲۷ تعادل روانی دوستش کوجی اونو به هم خورد و مدتی بعد آکوتاگاوا این به هم خوردن تعادل روانی دوستش را در داستانی غیرمتعارف به توصیف درآورد. از او یادداشتی متعلّق به ماه آوریل همان سال به جا مانده است:

ادامهٔ زندگی با چنین ادراکاتی، شکنجهٔ توصیف ناپذیری است. آیا کسی پیدا نمی شود که بی سروصدا گلوی مرا در خواب بفشارد؟

او سرانجام در ساعات اولیهٔ بامداد بیست و چهارم ژوئیه خودکشی کرد. وقتی زنش در حدود ساعت شش صبح بیدار شد ریونوسوکه را مرده یافت چون قرصهای سیانور پتاسیم را به مقدار کشنده خورده بود. در یکی از چند نامه ای که از او به جا مانده دلیل خودکشی خود را « نگرانی و رنج سربسته و مبهم از آینده» اعلام می کند