📚 داستاننویسان و دوستداران داستان 📢ماتیکانداستان را به شیفتگان فرهنگِ ایرانزمین معرفی کنید 📢📢محتوای مطالب، نظر نویسندگان آن است و ممکن است با دیدگاه گردانندگان ماتیکانداستان همسو نباشد. ارتباط با مدیر کانال @vahidhosseiniirani
خود در پیش گرفت.. سپهرم گفت: معلوم است که او گیو بوده
خود در پیش گرفت .
وقتی افراسیاب از شکست لشکرش باخبر شد خشمناک تاخت و دید که همه لشکرش پراکندهشدهاند پس پرسید :این پهلوان که بوده و از کجا از وجود کیخسرو باخبر شده و چگونه از مرز گذشته است ؟ سپهرم گفت : معلوم است که او گیو بوده . در این میان ناگهان چشم افراسیاب به پیران افتاد که موی سرش خونین شده بود و دستبسته بر روی اسب بود. پیران ماجرا را بازگفت . افراسیاب بهشدت عصبانی شد و پیران را از پیش خود راند و بعد شروع به دشنام دادن کرد و گفت که دمار از روزگارشان درمیآورم و چنین و چنان میکنم و نمیگذارم جان سالم به درببرند .
پیران ناراحت و افسرده به ختن رفت و از آنسو افراسیاب هم بهسوی جیحون لشکر کشید و به هومان گفت :زودتر به لب آب برو که اگر گیو و خسرو از آن بگذرند همه رنجهای ما هدر میرود و سرانجامی جز تباهی نداریم .
گیو و خسرو به آب رسیدند و از نگهبان کشتی خواستند اما او به گیو گفت : یا زره یا اسب سیاه و یا آن زن و یا آن غلام ماهرو را به من بده. گیو گفت : این چه سخنانی است ؟ تو کیستی که شاه را میخواهی و یا خواستار مادرش هستی ؟ شبرنگ بهزاد هم اسبی نیست که به تو داده شود . این زره به همتا که نه آب و نه آتش و نه نیزه و نه شمشیر بر آن کارگر نیست هم به درد تو نمیخورد . ما خودمان از آب میگذریم . گیو به خسرو گفت : فریدون از اروند رود گذشت و تخت شاهی از آن او شد . پس تو هم میتوانی از آب بگذری اگر الآن افراسیاب بیاید تو و مادرت را میکشد .
کیخسرو نخست با خداوند راز و نیاز کرد و سپس اسب سیاهش را در آببرد و به دنبالش فرنگیس و گیو روان شدند و همگی بهسلامت عبور کردند . نگهبان کشتی متعجب شد که با آن آب فراوان جیحون در بهار آنها چگونه گذشتند و پشیمان گشت و برای عذرخواهی از خسرو رفت ولی گیو با او درشتی کرد و عذرش را نپذیرفت .
در همین زمان افراسیاب سررسید و از نگهبان پرسید : او چگونه به آنسوی آب رفت ؟ نگهبان ماجرا را تعریف کرد . افراسیاب گفت : کشتی را آماده کن تا به دنبالشان برویم . هومان گفت : تو با این سواران اگر به ایران روی با پای خود در کام اژدها رفتهای چون گودرز و رستم و طوس و گرگین در انتظار ما هستند . از این رود تا رود چین از آن ماست تو توران را حفظ کن که فعلاً از ایران گزندی برای ما نیست . ناچار افراسیاب با خوندل و ناراحتی بازگشت .
@dastanhayeshahnameyeferdosi