سیاست خارجی امریکا از دکترین مونروئه تا دکترین ترومن:

#7 سیاست خارجی امریکا از دکترین مونروئه تا دکترین ترومن :
https://telegram.me/politickaraj👇

منظور از دکترین هدفمند نمودن و جهتدار کردن خطوط کلی و حوزه اجرایی سیاست خارجی می باشد .تمامی کشورها دکترین دارند فقط دکترین قدرتمندها مورد توجه جهان قرار میگیرد! امریکا با چهل و چهار رییس جمهور تا به امروز داشت است هر کدام از انها دکترین های خاص داخلی و خارجی داشته اند.سیاست خارجی امریکا در ابتدای امر در 1823 تحت عنوان دکتری مونروئه توسط جرج واشنگتن ارائه میگردد .این دکترین زمانی مطرح شد که در امریکای لاتین جنگهای استقلال طلبانه رخ داد.مستعمرات اسپانیا خواستار پیایان استعمار و دولت مستقل بودند که برای این استقلال انگلیس و فرانسه نیز به انقلابیون کمک کردند که بیشتر برای نفوذ خود بوده است .تز مونروئه این بود "امریکا برای امریکاییان اروپا برای اروپاییان" باشد و اروپاییان عقب بنشینند از طرفی این تز نمی پذیرفت که مستعمرات اسپانیا با هم متحد باشد که در چنین وضعی رهبری قاره بدست انان بیفتد.نتیجه دخالتها بوجو امدن 150 ایالت درمساحتی برابر نه میلیون متر مربع است.از ان زمان دو حزب فدرالیستها (ساتترالیسم ٬تمرکز گرا )و اتتی فدرالیس(دسانترالیسم ٬عدم تمرکز گرایی)بوجود امد که اختلاف بر سر فدرالی یا کنفدرالیسم بودن ایالتها داشتند. امروزه نیز تقریبادو حزب با همین تفکرات باقی مانده اند! همانطور که مشاهده میگردد امریکا پا را فراتر از قاره امریکا طبق این دکترین نمیگذارد.
اما با شروع جنگ جهانی اول سه دیدگاه در امریکا بوجود امد عده ای چون ویلیام بریان وزیر خارجه وقت معتقد بود به بی طرفی مطلق بود.عده ای مثل ویلسون رییس جمهور امریکا معتقد به حمایت از اتفاق مثلث بود زیرا با انها مشترکات تاریخی داشتند و دمکراسی را مرهون انها میدانستند.عده ای چون امریکاییان المانی تبار و امریکاییان ایرلندی معتقد به حمایت از دولت های اتحاد مثل(المان،عثمانی و اتریش) بودند که در نهایت با غرق شدن دو کشتی انگلیس و فرانسه در 1915 به نام های لوزیتایا و سوسکس که اتباع امریکایی در انها بودند باعث شد امریکا در
1917
بخاطر حمایت از دوستان وارد جنگ شود .وقتی جنگ به خاتمه رسید دوستان اروپایی امریکا با زیاد جدی نگرفتن طرح 14 متده ای ویلسون علنا از او می خواستند که از قاره خارج شود. هنوز بخاطر ورود امریکا به جنگ اول جهانی انتقادات زیادی وارد است . مهمترین دلایل سرمایه داران و کارتلهای صنعتی و گروه های میلیتاریستی و بانکداران برای کسب سود از اروپا نامیده میشود.امریکا بعد از این قضییه به سیاست درون قاره ای خود بر میگردد .اما وقتی جنگ جهانی دوم اغاز میشود دیگر بخاطر رفاقت و حمایت از دوستان وارد جنگ نمیشود اینبار به سراغ اهداف سیاسی –نظامی خود میرود.بحران اقتصادی 1929 م باعث شد که پس از دوازده سال دمکراتی بر سر اید که امریکا را وارد ماجراجویی جهانی کند. روزولت با عنوان دفاع از خود در حای که هیچ تهدیدی متوجه امریکا نبود درخواست القای قوانین بی طرفی در خارج از امریکا را به کنگره داد.طبق تفسیر نوین از مونروئه اقیانوس کبیر پس از خشکی قاره امریکا جز لاینفک حوزه امنیتی امریکا محسوب میشد لذا گسترش ژاپن در اقیانوس ارام جز تهدید بشمار میرفت اما جنگ در قاره اروپا نه ! همچنین امریکا در اوج نیاز اروپاییان و قبل از جنگ ابتدا نظرات خود را به انها در قالب منشور اتلانتیک قبولاند تا به سرنوشت طرح ویلسون در کنفرانس پاریس تبدیل نشود.بمب اتم کمک دیگری برای اقتدار امریکا بشمار میرفت.فردای جنگ جهانی دکترین ترومن به امریکا توسعه طلبی در همه ی جهان را داد.فقط شوروی بعنوان قطب رقیب امریکا مانده بود.ترومن ،ایزنهاور،مارشال ،اچسون با بزرگ نمایی خطر شوروی سعی کردند دیگر علت حضور در جنگ جهانی دوم را توجیه کنند.انگلیس نیز با درخواست کمک از امریکا برای منطقی که تحت نفوذ شوروی قرار گرفته اند مثل کشورهایی از خاورمیانه و یونان در 1947 علنا میدا را به امریکا واگذار کرد و تفوق او را پذیرفت.دکترین های بعد از ترومن همگی از بازدارندگی و سیاست جهانی او با نحلیل و تفسیر متفاوت مقتضی مکان و زمان و تحولات بین الملل ارائه شده اند.