مرجع محتوای تخصصی مطالعات اجتماعی دین: نشستها، همایش ها، پایان نامه ها، معرفی کتاب، مقالات، پژوهشها و یادداشتهای تحلیلی. اطلاع رسانی، تبادل و دریافت مطلب: مریم محمدی اکمل @maryam_mohamadiakmal
🔻جامعهشناسی مولانا (قسمت چهارم و آخر) 🔻. احساس ناتوانی و اضمحلال امر اجتماعی.. ✍️ علی زمانیان
🔻جامعهشناسی مولانا (قسمت چهارم و آخر)🔻
احساس ناتوانی و اضمحلال امر اجتماعی
✍️ علی زمانیان
🔹یادآوری: پرسش محوری پاره نوشتهی چندگانهی حاضر، چنین بود:
چه علل و عوامل اجتماعی سبب شد گرایش و تمایل به مثنوی گسترش یابد و چه شد که مولانا مورد اقبال قرار گرفت؟ تکرار این پرسش از آن رو است که معلوم شود در این جا، مولانا و آموزههایش مورد سنجش و ارزیابی نیست، بلکه صرفا در صدد بیان علتهایی است که نشان میدهد چرا توجه اجتماعی به سمت و سوی مثنوی، معطوف شده است.
🔸سرگشتگان معنا و آنان که از خدای سختگیر فقهی دلگیرند و کسانی که از خشم خدا و چهرهی غضبناکش میهراسند و نمیتوانند به آن خدا معتقد باشند و یا از آن دفاع کنند، این هر سه، در نهایت به مولانا میرسند و در گلستان مثنوی یکدیگر را ملاقات میکنند. آنان عرفان عشقی مولانا را پناهگاه و مأمن خویش مییابند. به تعبیر دیگر، هراس از فقدان معنا، خستگی از بار سنگینِ احکام فقهی و آراستن چهرهی انقلابی خداوند به زیور صلح و شفقت است که جمعی را به سوی مولانا کشانده است.
🔹اما هنوز علت دیگری در کار است که پروندهی اقبال به مولانا را کامل میکند و گرایش به مثنوی را توضیح میدهد. هر چند این علت، وجه آسیب شناختی دارد.
🔸 4. چهارمین علتِ گرایش عمومی و اقبال اجتماعی به مثنوی، ناشی از یک آسیبِ جامعهشناختی است و آن، احساس ناتوانی اجتماعی در سامان دادن جامعه و سیاست است. کسانی که جامعه را در بنبست دردناک تاریخی مییابند و احساس میکنند راه برون رفت از این تاریک خانه مسدود است و یا احساس میکنند کفایت لازمِ اجتماعی برای حل معضلات را ندارند، و در نهایت آنان که از اصلاح برون ناامید شدهاند، بتدریج دست از برون میشویند و به درون مهاجرت میکنند. آنان دست آخر به این نتیجه میرسند که باید باغبان باغ آشفته و طوفان زدهی درون خویش باشند، پناه به درون می برند برای آن که از آسیب بیرون در امان بمانند.
و چنین میشود که آن اهداف و ارزشهای مشترک، و آن دغدغههای اجتماعی فرو میریزد و جایش را به نگریستن به خویش می دهد.
🔹"امرِ اجتماعی" در هجوم آموزههای فردگرایانه و جامعهگریزِ عارفانه، زوال مییابد و خورشید اجتماعیاندیشی رو به غروب مینهد. نومیدی ناشی از شکست در اصلاح برون، این ایده را گسترش میدهد که هر یک، باید از خود شروع کنند و خویش را بیاراند و نفسشان را مهار کنند. زیرا وقتی نمیتوان برای جمع کاری کرد، اما میتوان به زندگی شخصی و بریده از آن آرمانهای مشترک و ارزشهای جمعی ادامه داد. هنگامی که نمی توان پنجه در پنجهی خصم برون افکند، با خصم درون باید زورآزمایی نمود. هنگامی که نمیتوان مخروبهی بیرون را آباد کرد اما میتوان از آن گریخت و در زمینی دیگر پناه گرفت.
🔸بی علت نیست که بسیاری از نحلههای عرفان و معنویت (که خاستگاه تاریخیشان نیز جایی دیگر است)، در میان ما اوج میگیرد. این را از توجه و علاقهی عمومی به کتابها و نوشتههایی می توان درک کرد که همگیشان به فرد معطوفند. و بی علت نیست که مباحث روانشناسی بیش از جامعهشناسی به گوش میرسد.
🔹احساس بی قدرتی واجد پیامدهایی است، از جمله، خزیدن در لاک خود، انزواگزینی و دور شدن از فضای تاریک و ناامید کننده . در این حالت است که عمل اجتماعی کمرنگ میشود و به جای آن، مثنوی خوانیهای مکرر مینشیند. سیاست، در نزد عموم، نقاب منفوری به چهره میزند و رماننده میشود. اگر در دور هم نشینیها و گپوگفتهای خانوادگی و دوستانه، از آن امر مشترک، از آرمانها و از امرِ سیاست سخن میگفتند، اما امروزه یادآوری سیاست، بسی اختلافبرانگیز و بدنام شده است. چنان که همگی از آن نفرت دارند و میگریزند. اگر در گذشته با این جملهی نقش بسته بر دیوار مغازهها روبرو میشدیم که: "بحث سیاسی ممنوع"، اما اینک خود جامعه است که در عموم نشستها و دیدارهای دوستانه و خانوادگی نیز گفتوگوی سیاسی را ممنوع میکند. زیرا گفتن از سیاست، ناتوانی و بی قدرتیشان را به یادشان میآورد. احساس تلخی که هم چون پتک بر سرنوشت شان کوبیده میشود.
🔸بتدریج "مثنوی"، جای سیاست و آن دغدغههای اجتماعی و ارزشهای همگانی را میگیرد. نظرها را از سرنوشت جمعی به سرنوشت فردی میبرد و امر اجتماعی را مضمحل میکند. توجهی چنین گسترده به آموزههای فردگرایانهی معنویتگرایان و عارفان، میتواند نشانهی یأس، سرخوردگی و درماندگی اجتماعی در حل مشکلات و مصائبش باشد.
🔹مثنوی، رنجِ ناتوانی و احساس بی قدرتی اجتماعی را حل نمیکند، بلکه با تغییر صورت مسئله، آنها را از یادها میبرد. از این رو باز، انسانِ امروزِ ایرانی میماند و رنج عمیق ناتوانی و بی قدرتی که در جانش رخنه کرده است.
1397/11/16
🔰منبع: خرد منتقد
@religionandsociety