مرجع محتوای تخصصی مطالعات اجتماعی دین: نشستها، همایش ها، پایان نامه ها، معرفی کتاب، مقالات، پژوهشها و یادداشتهای تحلیلی. اطلاع رسانی، تبادل و دریافت مطلب: مریم محمدی اکمل @maryam_mohamadiakmal
🔹نقش پیادهروی اربعین در اجتماعیشدن زنان سنتی🔹 …✍ فرزانه عرفانیمنش. تلفن زنگ میخورد
🔹نقش پيادهروي اربعين در اجتماعيشدن زنان سنتي🔹
✍ فرزانه عرفانیمنش
(دانشجوی دکترای حقوق)
[بخش١ از ٢]
قاب ١:
تلفن زنگ میخورد. معلم ادبياتم است. از آن معلمهايي كه هيچوقت داشتن چهرهاي كه مثل چوب خشك باشد را جزو لوازم معلمی نمیدانست. صبور، مهربان و معلم در هرمعنايي به جز معلم.حال واحوالي میكنيم به ياد روزهاي دورتر. سوالي میپرسد. ميانه كلام تلفن را بيخداحافظي قطع میكند! اتفاق جديدي نيست. شگفتزده حتي نمیشوم، عصباني اما چرا!
كمی بعدتر تماس ميگيرد. عذرخواهي میكند. با همان دليل هميشگي: «همسرم راضي نيست وقتي میآيد با تلفن صحبت كنم». و من همان پاسخ هميشگي: سعي میكنم برافروختگيام را پنهان كنم هرچند تلاشم در اين موارد مثل هميشه مذبوحانه و ناموفق است. لبخند تلخي میزنم. میگويم مهم نيست. میداند كه چقدر مهم است. توضيح بيشتري میدهد. میگويم دلايلش قانعكننده نيست لااقل براي من. به فراخور رعايت احترام اما فراتر نمیروم و مابقي خشمم را با خود و فكرم در ميان میگذارم.
حرفهايش در ذهنم تكرار میشود. میگويد: با خدا معامله كرده است و هرچند از اين وضعيت راضي نيست اما به خاطر خدا تن میدهد.
به «خاطرِ خدا». فكر میكنم خاطر خدا چه میخواهد از زن؟
جمله كارلوس فوئنتس در رژه افكارم جلومیزند: آدمها رفته رفته صبور میشوند، آگاهانه و تعمداً صبور میشوند و اين "مصيبت" است.
قاب ٢:
چند روز بعد هم تماس میگيرد؛ براي حلاليت و خداحافظي براي سفر به پيادهروي اربعين. آرزوي سفري خوش و امن میكنم. میگويم: خوش باشيد با خانواده! میگويد تنها راهي سفر است. همسرش مرخصي ندارد. شگفتزده میشوم اين بار! با تعجب میپرسم: اجازه دادند؟
جوابش شگفتزدهترم میكند: «هنوز نگفتم!براي امامحسين رفتن كه اجازه معنا ندارد، مگر میشود مهمان امام حسين شوي و كسي مانع رفتنت شود؟»
(طبق نتايج پيمايش اخير جناب پويافر ٧٥/١ درصد پيادهروان معتقدند افرادي كه به پيادهروي اربعين آمدهاند از طرف امام حسين طلبيده شدهاند.)
هنوز دهانم از تعجب نيمهباز است كه چون حساسيتم در قطع تلفن را میداند، مهربانانه و با لحني آشتيجويانه میگويد:
«فرزانجان! ببخشيد بايد بروم، همسرم در را باز كرد».
خداحافظياي دستپاچه و از سر هول میكند كه مبادا گناهي رخ دهد (در راضينبودن همسرش در صحبت با تلفن!).
حساس میشوم نسبت به موضوع. میبينم كم نبودند از اين دست زنهاي سنتي. ياد آشنايي میافتم كه شصتواندي سال سن دارد و با شش فرزند ازدواج كرده هنوز حق رفتن به خانه مادرش را ندارد؛ پيادهروي اربعين اما اين چند سال اخير برنامه ثابت زندگياش بوده. بيشتر در ذهنم مثالها و موارد تقلا میكنند براي تاييد آنچه به آن در قالب «نقش پيادهروي اربعين در اجتماعيشدن زنان سنتي» فكر میكنم، با داستانهايي كه حوصله گفتنش نيست. بس كه سخت عجيب است و زن كه باشي تلخياش دوچندان.
[ادامه 👇 ]
@mohsenhesammazaheri
@religionandsociety