🔵 مدل‌های ذهنی و بازی فوتبال.. 🔹ما به ندرت از مدل‌هایی که داریم، آگاه هستیم

🔵 مدل‌های ذهنی و بازی فوتبال

🔹ما به ندرت از مدل‌هایی که داریم، آگاه هستیم. به نظر می‌رسد هنگامی که ما واقعیت را می‌بینیم، به ندرت در موردِ اثرگذاری مِیل خود (دیدگاهِ خود) بر آنچه که دیده‌ایم (برداشتی که داشته‌ایم)، تعمق می‌کنیم.

🔹در سال ۱۹۵۱، پرینستون و دارتموث یک بازی راگبی داشتند. در کوارتر دوم، هافبک ستاره پرینستون، زمین را با بینی شکسته ترک کرد. در کوارتر سوم، بازیکن دارتموث پایش شکست. در یک لحظه، دعوا بالا گرفت و سوت پایان زده شد. در پایان بازی، رسانه‌ها تلاش کردند احساسات تند و جراحات بازیکنان را بزرگنمایی کنند. روزنامه پرینستون بازی را یک نمایش زشت نامید که در آن پرینستون سرتر بود و نباید خشونت موجود در دارتموث را شعله‌ور می‌کرد. اما روزنامه‌نگار دارتموث در مقابل معتقد بود که آتش خشونت‌ها از سرمربی پرینستون بود که تیمش را تحریک کرد تا انتقام هافبکشان را بگیرند.

🔹وقتی پروفسور آلبرت هاستورف و هادلی کانتریل ، هر دو روزنامه را خواندند معتقد بودند که توطئه‌ای در کار است. بنابراین طبق آنچه که جامعه‌شناسان انجام می‌دهند، آزمایشی را ترتیب دادند. از دانشجویان هر دو دانشگاه خواستند که فیلم را ببینند و هر خطایی که می‌بینند و اینکه آیا خطای عمدی بوده یا خیر، یادداشت کنند. دانشجویان پرینستون بعد از دیدن بازی گفته بودند که خطاهای دارتموث دوبرابر پرینستون و اغلب آنها عمدی بوده است. در مقابل دانشجویان دارتموث عقیده داشتند هر دو تیم خطای غیرعمد مساوی داشتند ولی تیمشان نصف خطاهای عمدی‌ای را که دانشجویان پرینستون دیدند، مرتکب شده است.

🔹از مقایسه مسابقات مختلف نتیجه‌گیری می‌شود که یک بازی می‌تواند در ذهن افراد مختلف به شکل‌های متفاوت باشد و هر شکل بازی برای آن فرد کاملا واقعی به نظر می‌رسد. غافل از آنکه سوگیریِ ذهنی ضمنی (Implicit Bias) فرد باعث شده است تا بازی را به آن شکل ببیند. دانشجویان پرینستون و دارتموث بازی را با فهم قبلی خود از جهان دیدند. بازی که آنها دیدند در ذهن آنها کاملا واقعی به نظر می‌رسید. هیچ یک از دانشجویان نمی‌دانستند که چگونه مدل ذهنی آنها، تجربه‌شان را از بازی می‌سازد. فهم عمیق‌تر از مدل‌های ذهنی و نحوه تاثیر آنها روی رفتارمان باعث می‌شود دلالت آن بر تصمیم‌گیری را بهتر متوجه شویم.

🖊ترجمه: سئوداسادات ریزه کار
🔐 مالکیت معنوی این متن متعلق به مدرسه «نوآوری اجتماعی روشنا» است.

منبع: کانال اقتصاد رفتاری

@shabcheragh_monthly