✍. *در رمان «قربانی» که شرح حضور «کورتزیو مالاپارته» خبرنگار ایتالیایی در جبهه‌های جنگ شوروی است، *


*در رمان «قربانی» که شرح حضور «کورتزیو مالاپارته» خبرنگار ایتالیایی در جبهه‌های جنگ شوروی است،*
ذ
*نویسنده شرح می‌دهد که چگونه یک گروهان ارتش آلمان، مردم یک دهکده‌ی شوروی را قتل عام می‌کنند.*
*اما به محض خروج از دهکده، از پشت سر گلوله‌ای به سوی‌شان شلیک می‌شود.*
*آلمانی‌ها برمی‌گردند و پس از کمی جستجو، پسرک ده ساله‌‌ی تفنگ به دستی را می‌یابند که تنها گلوله‌اش را به سوی آن‌ها شلیک کرده‌است.*

*پسرک را نزد فرمانده‌‌ی فاشیست آلمانی می‌برند. فرمانده که شوخ‌طبع هم تشریف دارد، به پسرک می‌گوید: «چون یک کودکی، شانسی بهت می‌دهم تا از مرگ نجات پیدا کنی».*

*و پس از نشنیدن جوابی از پسرک، می‌گوید: «فقط یک چشم‌ من سالم است، چشم دیگرم مصنوعی است، اما با چشم سالمم مو نمی‌زند. اگر تو بگویی کدام چشمم مصنوعی است، می‌گذارم بروی!»*

*پسرک فوراً می‌گوید: «چشم راستت مصنوعی است».*
*افسر فاشیست که سخت تعجب کرده می‌‌گوید: «درست است. اما بگو از کجا فهمیدی؟»*
*پسرک جواب می‌دهد: «فقط در چشم راستت کمی انسانیّت دیده‌می‌‌شود. فهمیدم که چشم خودت نیست»...*

*و البته پسرک را همان‌جا تیرباران می‌کنند.*

*نزدیک به چهار دهه است که برای استخدام و گزینش کارمندان دولتی و ارتقای اداری، علاوه بر مسایل عقیدتی و شرعی و اطلاعاتی، «ظاهر» آدم‌ها هم به شدت مورد تحقیق و بررسی قرار می‌گیرد. سیستم موجود گزینشی، معتقد است که آدم سالم و معتقد حتماً ظاهر ویژه‌ای هم باید داشته‌باشد.*

*در این سال‌ها میلیون‌ها جوان و نوجوان به خاطر بلندبودن موی سر یا کوتاه‌بودن آستین پیراهن یا پوشیدن شلوار لی، تنبیه و توبیخ یا از استخدام محروم شده‌اند.*

*زدن کراوات ممنوع است. در هر اداره لیست بلندبالایی از ممنوعیت‌های پوششی به در و دیوار نصب کرده‌اند. و همه‌ی این‌ها برای جلوگیری از ورود افراد ناباب و نامسئول به نظام مدیریتی کشور است.*

*اما این روزها که چپ و راست، اخبار دزدی‌ها و اختلاس‌های کلان موسسات و شرکت‌ها و بانک‌های «ارزشی» با نام‌های مقدس مذهبی در رسانه‌ها پیچیده، کمی دقت به قیافه‌ها و تیپ‌های دزدان و اختلاس‌گران خالی از خنده و عبرت نخواهدبود.*
*تقریباً همه‌ی این بزرگان، قیافه‌هایی به‌شدت مورد تایید نظام دارند:* *ریش‌هایشان، پیشانی‌های مهرخورده‌شان، تواضع و لبخند شیرین اسلامی‌شان، پیراهن‌های ساده‌شان، یقه‌های جمع و جورشان، انگشتری‌ها‌یشان و... همه حکایت از اعتقادات عمیق مذهبی و تعهدات شرعی‌شان دارد.*

*این روزها در صورت‌های مسخ‌شده‌ی دزدان و اختلاس‌گران، دنبال یک چشم مصنوعی می‌گردم. اما انگار دیگر خیلی دیر شده و در وجود ناپاکشان، نشانی از انسانیّت نمانده است... !*

خالد رسول پور