@sociology_of_sport یادداشتها, نظرات, تحلیلهای اجتماعی و پیشنهادهای سازنده شما را در خصوص جامعه شناسی ورزش و جامعه شناسی بدن در نشانی زیر چشم به راهیم: @Moidfar @madanibita
📌سرمایهداری منصفانه در فوتبال.. با چند مشتری محلی
📌سرمایهداری منصفانه در فوتبال
🖊علی ولیاللهی
کفشفروشی کوچکی در یکی از محلات شهر مشغول به کار است. با چند مشتری محلی. چرخ کفشفروشی به هر شکلی که هست، میچرخد. بالا و پایین دارد اما ناامیدکننده نیست. تا اینکه یک کفشفروشی شیک و مجهز و بزرگ، با تنوع محصول بالا، با آپشنهای متنوع برای مشتریان در نزدیکی همان فروشگاه شروع به کار میکند و کمکم تمام مشتریان آن منطقه را جذب خود میکند. در نتیجه کفشفروشی کوچک داستان ما بعد از مدتی ابتدا دست به تعدیل نیرو میزند یعنی شاگرد خودش را اخراج میکند، در مرحله بعد مجبور به حراج کردن اجناسش میشود و در نهایت کارش به تعطیلی میکشد. هم شاگرد و هم صاحب آن مغازه احتمالا مجبور میشوند، بروند سراغ کار دیگری. یا برای فروشگاههای بزرگتر، نظیر همان فروشگاهی که باعث تعطیلیشان شده بود کار کنند؛ با حقوق ثابت و احتمالا بسیار کمتر. تازه اگر شانس بیاورند و این موقعیت را به دست بیاورند. این داستان، داستانی است که نمونه آن را با مشاغل دیگر اما با شرایط مشابه از لحاظ ساختاری، برای نشان دادن تاثیر نظام سرمایهداری تعریف میکند. از بین رفتن مشاغل کوچک و تبدیل شدن آدمها به نیروی کار ارزان برای صاحبان سرمایه. آدمهایی که به اندازه کارشان دستمزد نمیگیرند. گلوبالیسم (جهانی شدن) که باعث مستحیل شدن آدمها در نظام طبقاتی کاپیتالیسم میشود. بازار آزاد که در آن همه چیز بر مبنای سرمایه و سود محاسبه میشود. ماجرایی که خیلی هم از واقعیت دور نیست و اگر به اطرافمان نگاه کنیم، میبینیم که چطور برخی دوستان و آشنایان خودمان دچار همین وضعیت شدهاند. بقالیهایی که بعد از آمدن فروشگاههای بزرگ زنجیرهای تاب رقابت را نیاوردند و تعطیل شدند. رسانههایی که در مقابل غولهای رسانهای دنیا به دلیل از دست دادن مخاطبانشان، بساطشان را جمع کردهاند و رفتهاند.
برای نشان دادن بلایی که سرمایهداری سر مردم میآورد معمولا به فوتبال هم اشاره میشود؛ صنعت بزرگ سرگرمی دنیا که به عنوان یکی از ارکان اصلی سرمایهداری یا حتی یکی از تضمینهای بقای این نظام شمرده میشود. منتقدان نظم حاکم بر فوتبال همیشه به این نکته اشاره میکنند که در مسابقاتی که در نهایت یک برنده خواهد داشت، همیشه تیمهایی اول میشوند که متمولتر و قدرتمندتر هستند؛ تیمهای پولدارتری که میتوانند بازیکنان با کیفیت تیمهای ضعیفتر را به راحتی به خدمت بگیرند و سر باشگاههای کوچک را بیکلاه بگذارند. همه افتخارات و جامها برای غولهای فوتبال است. همانطور که فروش بیشتر و سود هنگفتتر مال شرکتهای بزرگ چندملیتی است. بقیه هستند و وجود دارند که به قدرتمندترها سرویس بدهند. هستند تا چرخ نظام سرمایهداری که سودش مال قویترهاست، بهتر بچرخد.
شاید بتوان در صنایعی مثل پوشاک و غذا و سینما حتی به سلطه نظام حاکم اعتراف کرد، اما آمار نشان میدهد که در فوتبال لااقل اوضاع کمی متفاوت است. بله! در نگاه اول تیمهایی مثل آژاکس و موناکو و سایرین صرفا کارخانه تولید بازیکن برای بزرگان هستند. خود همین تیمها قاتل تیمهای ضعیفتر از خودشان هستند! البته این نگاه صرفا رویهای از آن چیزی است که در حال وقوع است. واقعیت این است که تیمهای سازنده بازیکن که به نظر مظلوم و لایق دل سوزاندن هستند، معمولا جزو پر درآمدترین باشگاهها به حساب میآیند. باشگاههایی که با تغییر نگرش خود به فوتبال و تغییر اهداف کلا در مسیر دیگری قدم برمیدارند. هدف این باشگاهها در وهله اول استعدادیابی بازیکنان از هر جای دنیا و تربیت آنان است و سپس انتقال دادن این بازیکنان به تیمهای بزرگ. مثلا آژاکس را در نظر بگیرید؛ تیمی که در همین ١٠ سال اخیر ستارههای بزرگی چون ابراهیمویچ و سوارز و اشنایدر و اریکسن و وندرفارت و فرتونگن و سیلسن و کلی بازیکن دیگر راهی باشگاههای بزرگ کرده، هر ساله به صورت منظم به رشد گردش مالی و سود خودش افزوده است. یا موناکو؛ باشگاهی که مالکش میخواست آن را بفروشد اما چند اقتصاددان با نشان دادن راهی جدید برای سودآوری، این باشگاه را به یکی از سودآورترین تیمهای اروپا تبدیل کردند. موناکو در همین دو، سه سال گذشته با انتقال ستارههایی نظیر امباپه و لمار و مارسیال و فابینیهو و برناردو سیلوا و خامس رودریگز چنان به سود سرشاری دست یافت که تا مدتها سوژه اخبار شده بود. یا تیمهای دیگری مثل ساوتهمپتون که آن را کارخانه ساخت بازیکن برای لیورپول میدانند. یا بنفیکا و پورتو که ستارههای رشد داده خود را به بزرگترین باشگاههای دنیا ترانسفر کردهاند. حالا کسی میتواند این باشگاهها را که هر روز قویتر از دیروز میشوند، حل شده در نظام سرمایهداری بداند؟ موناکویی که تنها در ١٢ ماه ۴٨۶ میلیون یورو از فروش بازیکن به جیب زده،
(1)
@sociology_of_sport