هرکه ناموخت | از گذشتِ روزگار | نیز ناموزد | زِهیچ آموزگار
معارفِ واقعیِ بشری!
معارفِ واقعیِ بشری!
هفده هجده ساله بودی | و مرحوم علامه محمّدتقیجعفری به خانهء یکی از آشنایان رفت و آمدی داشت | وگاه تو را هم - از سر محبّت - دعوت میکردند که...
یک بار سئوال کرد: | (از اینجا را با لهجهء شیرینِ ترکانِ پارسی گوی تصور کن!) | شما چه میکنی آقا جان؟ | و تو با کلّی حرارت و مباهات درآمدی که: | خودمان را وقفِ کارهای علمی و فرهنگی کردهایم حاج آقا... | با لبخندی پرسید: | یعنی چه کار میکنی پسرم؟ | و... شروع کردی به پرحرفی و آسمانِ رویاها و آرمانها و تلاشها و جانکندنهارا به ریسمانِ هفده هجدهساله بودنات گره زدن | و به خیالِ ساده دلانه و کودکانهات | فلک را سقف شکافتن و طرحی نو در انداختن...
که نگران و پدرانه نصیحت کرد: | (لهجهء محشر و رندانهء ترکانِ پارسی گوی فراموش نشود!) | خسته نباشی آقاجان | خداقوّت | امّا عرض شود به حضور شما که... | حالا شما خودتان را خیلی هم ناراحت نکنید | واقعیتاش این است که | معارفِ واقعی بشری | در هر قرن | تنها چند سطر تغییر میکنند!
پ.ن:
ایشان میگفتند: عشق به عدالت | بدون عشق به حیات | خیالی بیش نیست! | من هرگز به پند و اندرز و شعر و اصطلاحبافی کسی كه نتوانسته است حيات را شايسته عشق معرّفی كند | ولی میخواهد عدالت را معشوق انسان ها قلمداد كند | گوش فرا نخواهم داد!
Channel | @iranoralhistory
Channel | @tarikhonline