قیاس اکبرهاشمی‌رفسنجانی با مهدی‌بازرگان و محمدمصدق/ مسعودبهنود

قیاس اکبرهاشمی‌رفسنجانی با مهدی‌بازرگان و محمدمصدق/ مسعودبهنود

این روزها از آقای دکتر صادق زیباکلام درباره هاشمی‌رفسنجانی نقل‌قول‌های مختلف شده. اگر درست باشد یکی از قول این ایشان نوشته بود تاریخ از هاشمی مانند امیرکبیر و دکتر مصدق و بازرگان و دکتر بهشتی و آیت‌الله منتظری یاد خواهد کرد. به هرحال جای سخن هست.

اصولا چنین قیاس‌هایی هرچه مختصرتر شود هم اثبات یا نفی آن راحت‌تر می‌شود و هم دریافت و اثربخشی آن. ورنه بسیار دشوارست تصور شخصیتی که هم مانند امیرکبیر باشد و هم آیت‌الله منتظری. خوب که فکر کردم دیدم آقای هاشمی را، جز دکتر مصدق و مهندس بازرگان، به حتی قوام و پادشاه پیشین و چرچیل و ماهاتیر محمد هم می‌توان نسبت داد. اما با این دو تن نه.

دلیلم هم این است که دکتر مصدق ۱۲۹۹ که از اروپا دکترا گرفت وارد ایران شد نرسیده حاکم منطقه بزرگ فارس شد و سه ماه بعدش غیابا وزیر، جایگاه و مرتبتش روشن بود و یکی از باسوادان و پاکدامنان رجال ایران تعریف می‌شد. اما ۳۰ سال -عنایت کنید سی‌سال که نزدیک بیست سالش در تبعید و زندان بود- منتظر ماند تا روزی بر اریکه پرید پیرانه سر. آن هم زمانی که احساس می‌کرد کاری بزرگ در کشور باید صورت بگیرد و موقع آن است. یعنی کندن راندن استثمار بریتانیا و ملی‌کردن نفت، موقعی که پس از جنگ لندن ضعیف شده و آمریکا از کوزه به درآمده و می‌خواهد کشورهای مستعمره و مستثمره را با خود کند. این می‌شود یک برنامه و یک زمان بندی مشخص با هدفی معلوم. این یکی.

دیگر این که دکتر مصدق نسبت به این که وقتی مسوولیت دارد ظلمی اتفاق افتد، کسی کشته شود با ناحق شود بسیار حساس بود و این ماجرای حقوق بشر را تفریح نمی‌دانست. با مخالفان خود نه که تندی نمی‌کرد بلکه با وجود این که می دانست ممکن است به کمونیزم متهم شود و برکنده، اما حاضر نبود توده‌ای ها را هم کنترل و سانسور و زندانی کند. همه کسانی که در راه هدف زجرشان دادند و برایش کودتا کردند به دورانش ازاد بودند. علاوه بر این با وجود تمکن بسیار ساده زیست بود و دیگران را هم از اسراف بسیار برحذر می‌داشت. هیچ تجملی را نمی‌پذیرفت و در این کار وسواس داشت.

اما مهندس بازرگان. از دهه بیست و بعد از رفتن رضاشاه، در موقعیت‌های مختلف، استاد، رییس دانشکده، سخنران، نویسنده کتاب، در بازجویی، در هنگام محاکمه، وقت مذاکرات سیاسی حاد با کسی مانند آیت‌الله خمینی، روزهای انقلاب، در مقام نخست‌وزیر انقلابی، در مقام نماینده مجلس و سال‌های آخر زندگی. یک سخن را گفت و تکرار کرد و تغییر هم نداد.

درباره پادشاه بد نگفت. از شاپور بختیار که همه به خونش تشنه بودند نه که بد نگفت در اوج تب انقلاب دلجویی کرد. روز ۲۲ بهمن در دانشگاه به او گفت ای لُر بیا حُر شو. روز قبل از آن به وی گفت می‌دانم موافقی رفیق زندان ما. اما تو صندوق بگذاری مردم اعتماد نمی‌کنند - که راست هم می‌گفت در آن شرایط - بگذار ما صندوق بگذاریم و مردم هر که را می‌خواهند انتخاب کنند. برای نجات امیرعباس هویدا و سران نظامی هرکار می‌توانست کرد، در هفته اول بعد از انقلاب در تلویزیون گفت سه‌سه‌بار نه‌بار غلط کردیم... و از قدرت خود هم برداشت اشتباهی نداشت.

این دو که گفتم اصلی‌ترین برجستگی‌های دکتر مصدق و بازرگان بود. آن‌ها دوران صدارتشان چندان نبود که کارهای آبادانی کنند، آقای هاشمی کارهای بزرگ کرد، حتی از امیرکبیر بیشتر موثر شد. اما...

از امّایش می‌گذرم. نیک می‌دانم که در هیچ قیاسی قرار نیست طرفین در یک ترازو از هر جهت مساوی قرار گیرند اگر وجوهی متشابه باشد قیاس می توان بست. اما وجه غالب شبیه نشد یا حتی در تضاد افتاد. سخت است قبولش. حتی در فضایی که بسیار نسبت به آقای هاشمی ظلم شده است با فحاشی‌ها و بدگویی‌های کسانی که همه چیز را به قدرت فروخته‌اند، و به همین جهت مردم برخی امور را ناگفته و نانوشته می‌گذارند وقت خداحافظی. در همین فضا هم به گمانم تاریخ جایی مانند مصدق و بازرگان به آقای هاشمی نخواهد داد.

Channel | @iranoralhistory
Channel | @tarikhonline