حقیقتا انسان‌ها وقتی یکدیگر را روحا دوست می‌دارند که از غمی یگانه رنج برده باشند … که یکدیگر را بشناسند و با یکدیگر در رنج مشترکی

حقیقتا انسان ها وقتی یکدیگر را روحا دوست می دارند که از غمی یگانه رنج برده باشند... که یکدیگر را بشناسند و با یکدیگر در رنج مشترکی که دارند، همدل و همدرد می شوند و بر یکدیگر شفقت می آورند و به یکدیگر عشق می ورزند.
زیرا عاشق شدن، همانا شفقت داشتن است و اگر "بدن ها" با "لذت" اتحاد می یابند، "روح" ها با "درد" متحد و یگانه می شوند...

و این ها که گفتیم با قوت و صراحت در مورد عشق هایی صادق است که در فصل و موسم نامساعد، زودتر یا دیرتر از زمان مناسب و بیرون از قاعده و قرار جهان که عادت است به بار آمده و خوشامد نشنیده است.

هرچه تقدیر و جهان و قوانین جهان میان این گونه عاشقان بیشتر مانع ایجاد کند، بی تابی آن ها برای رسیدن به یکدیگر بیشتر می شود و شادی شیرین عشقشان به تلخی می گراید و حرمانشان از اینکه نمی توانند یکدیگر را آزادانه و آشکارا دوست بدارند، افزون تر می شود و بر یکدیگر از اعماق قلبشان شفقت می ورزند و این شفقت مشترک، به بدبختی و خوشبختی مشترکشان است، به عشقشان آب و دانه می دهد... از شادی شان رنج می برند و از رنج شان، شاد می شوند و بدینسان آشیانه عشقی را در فضایی بیرون از قفس این جهان برپا می دارند و نیروی این عشق در به در ، که اسیر یوغ تقدیر است، بر دلشان اشراقی از جهان دیگر می تاباند که در آن جا قانونی جز آزادی عشق وجود ندارد، جهانی که در آن جا مرز و مانع نیست...

#درد_جاودانگی
#میگوئل_د_اونامونو
#بهاءالدین_خرمشاهی



https://t.me/toreyejan