«داستان تراکتور و روزگار ما».. (🖋 سعید کشاورزی)

«داستان تراکتور و روزگار ما»

(🖋 سعید کشاورزی)

✅ دولاتوف، نویسنده‌ی روس، در کتابی با عنوان «چمدان» ماجرای جذاب و البته آموزنده‌ای را از یک سرقت شرح می‌دهد. داستان از این قرار است:

✅ سارق مدعی است که در دزدی‌اش از تکنیک «روان‌شناسی» بهره برده است. او وارد یک کارگاه تولید بتن شده، سپس تعدادی بتن را پشت یک تراکتور بسته و برای خروج مستقیماً به سمت دربِ رسمی کارگاه می‌رود. نگهبان‌ها از او می‌پرسند که آیا برای خارج کردن بتن‌ها، از کسی اجازه گرفته است؟ او هم صادقانه پاسخ می‌دهد که بتن‌ها متعلق به او نیست. به‌این‌ترتیب نگهبان‌ها بتن‌ها را از پشت تراکتور برداشته و به او اجازه خروج می‌دهند؛ او هم با تراکتور سرقتی! از کارگاه خارج می‌شود.

✅ حقیقتی که پشت این ماجرا و داستان‌های مشابه پنهان شده، مهم و تکان‌دهنده است. بزرگ‌ترین فریب‌ها زمانی اتفاق می‌افتد که همه‌چیز طبیعی به نظر می‌رسد. به بیان بهتر، درست زمانی که به نظرمان رسید همه‌چیز سر جایش است، باید به همه‌چیز و اساساً به عمیق‌ترین لایه‌های نظم اجتماعی شک کرد. درست درزمانی که شاخص‌های اقتصادی بسیار راضی‌کننده بود، می‌بایست به تعریف «امر اقتصادی» شک کرد؛ چنانچه٬ درست درزمانی که انقلاب صنعتی اتفاق می‌افتاد و همه را مجذوب خود کرده بود، محیط‌زیست وحشیانه نابود می‌شد. درست درزمانی که نرخ بیکاری کاهش می‌یافت، تعریف کار هم تغییر می‌کرد. درست درزمانی که از انسانیت بسیار گفته می‌شد، معنای انسان هم دست‌کاری می‌شد و درست زمانی که از «ما» می‌گفتند، «ما» را فراموش کرده بودند...

(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران هم ارسال کنید).

کانال عبارات روزانه: جامعه‌شناسی سیاسی
@PoliticalSocio