✅ بورژوازی، خرده مالک و خانه‌های بی‌پنجره. 🖋 صمد محمدی زاده سماکوش

✅ بورژوازی، خرده مالك و خانه‌های بی‌پنجره
🖋 صمد محمدي زاده سماكوش

📍 كارل ماركس در كتاب هيجدهم برومر لويي بناپارت در ضمن تبيين اينكه چگونه خرده مالكي و خرد شدن اراضي نظام فئودالي، در سالهاي 1848 تا 1851 و در واقع در سرتاسر قرن نوزدهم، نوعي بردگي در قبال سرمايه را براي مردم فرانسه دامن زده است، توده ملت فرانسه را در اين دوره به صورت "غارنشينان آغاز تاريخ" تشبيه مي كند كه شانزده ميليون دهقان با زنان و كودكان شان در زير زميني زندگي مي كنند كه تعداد زيادي از آن ها يك سوراخ بيشتر ندارند.

او مي نويسد در بخش هاي كوچكي از زير زمين ها(محل سكونت دهقانان) دو منفذ ديده مي شود و تنها مرفه ترين دهقانان هستند كه منازل زيرزميني شان داراي سه منفذ است . او "نظم بورژوازي" حاكم بر آغاز قرن و دولتِ گماشته شده ي نظام بورژوازي را كه نگهباني و مراقبت از " قطعه زمين" هاي به تازگي شكل كرفت است را به عهده داشته اند، خون آشامي توصيف مي كند كه خون و مغز خرده مالك را مي مكد و در ديگ كيمياكران سرمايه سرازير مي كند.


او در توصيف وضعيت حاكم بر آن زمانِ فرانسه و اثرات قطعه قطعه شدن اراضي كشاورزي و بهره برداري از قطعات زمين بصورت فردي نتيجه مي گيرد كه ؛ بر چهار ميليون گداي رسمي، ولگرد، تبه كار و روسپي موجود در فرانسه( شامل اطفال و غيره)، پنج ميليون آدميزاد در لبه پرتگاه را بايد افزود كه يا خودشان ساكن روستا هستنديا اينكه با كهنه و پاره و اطفال خوددائم از روستا به شهرها و بر عكس در رفت و آمد هستند.


نوشته هاي ماركس متضمن اين است كه اين دهقانان در اثر ترفندهاي حاكمان و بورژوازي، مالك زمين هاي قطعه قطعه شده كوچك شده اند؛ خرده مالكاني كه همواره در اثر بدهي رهن بانكي، جمعيت فقير و برده را توليد كرده و اين "شيوه توليد مادي" موجب جدا شدن دهقانان از يكديگر ، عدم استفاده از روش هاي علمي، فقدان تنوع در توسعه و عدم غناي روابط اجتماعي گرديد.


دهقانان در اثر اين" نظم مادي" به بدهكاراني با وام هاي رهني سنگين بدل مي شوند كه نهايتاً توسعه خرده مالكي ضرورت اجتناب ناپذير بردگي دهقانان در قبال سرمايه است و توده ملت فرانسه را به صورت غارنشينان آغاز تاريخ در آورده است.


در تمثيل ماركس و توصيف فرانسويان قرن نوزدهم به غارنشينان آغاز تاريخ ، وي به خانه هاي زير زميني كه دهقانان در آن سكني گزديده اند، اشاره مي كند كه يك يا دو منفذ دارد و تنها خانه هاي زيرزمينِ دهقانان مرفه، سه منفذ دارد. او در باب اهميت منفذ و پنجره در خانه ها تاكيد ميكند كه؛ "نقش پنجره در خانه مانند نقش حواس آدمي در سر او است".

مع الوصف در حالي كه مخاطره حذف و كوچك شدن پنجره ها حتا در نظريه متفكر بزرگ و هوشمندي چون ماركس با دقت و ظرافت ديده شده است، طي سال هاي اخير شاهد آن هستم كه در تهران،شهرهاي بزرگ و حتي شهرهاي كوچك، بدون هر گونه دورانديشي ابعاد و اندازه پنجره ها كاسته ميشود و به قول تمثيلي ماركس كه البته باواقعيت قرين است، در قبال اين كوچك شدن پنجره ها بر ضريب بي حواسي مردم شهر افزوده مي شود و شهرها مقياس انساني خود را از دست مي دهند.

به عبارتي بخشي از فرايند بيگانگي از شهر و بي حواسي مردم در كلان شهرها معطوف به آن است كه عموم خانه ها عملاً بي پنجره اند. و بدين وسيله رشته ارتباطي مردمي كه در اين خانه ها زندگي مي كنند با فضاهاي عموميِ كوچه و خيابان و با حيات اجتماعي و مدني شهر قطع شده است.

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology