‍ ✅ پول از شما، مدرن شدن از من!. ✍🏻دکتر فردین (جامعه‌شناس)

‍ ✅ پول از شما، مدرن شدن از من!
✍🏻دکتر فردین #علیخواه (جامعه‌شناس)

دانشجوی آلمانی‌ام که یک ترم مهمان دانشگاه ماست تعریف می‌کند که"وقتی به دانشجویان ایرانی می‌گویم که من برای گذران زندگی‌ام در آلمان مجبورم دو شغل پاره‌وقت داشته باشم باور نمی‌کنند. تصورشان آن است که ما اروپایی‌ها در رفاه کامل هستیم". درباره آنچه می‌گوید بیشتر از او می‌پرسم. ادامه می‌دهد:"وقتی ما از خانواده؛ حتی برای تحصیل، جدا می‌شویم و زندگی مستقلی را آغاز می‌کنیم از لحاظ اقتصادی هم سعی می‌کنیم روی پای خودمان بایستیم. شاید برخی از جوانان کمک مختصری از خانواده‌هایشان دریافت کنند ولی عمدتاً سعی می‌کنند تا هزینه‌های زندگی‌شان را با مشاغل پاره‌وقت تأمین کنند". می‌پرسم "پس شما کی درس می‌خوانید؟ می‌گوید "تا نیمه‌های شب؛ ولی هر شب و نه فقط در پایان ترم!". توضیح می‌دهد: "هر چند ممکن است که این وضعیت؛ زندگیِ پراسترسی به نظر برسد ولی پس از فارغ‌التحصیلی آدمِ پرتجربه‌ای شده‌ایم که آمادۀ یک زندگی واقعی است، به‌هرحال زندگی است دیگر". می‌گوید: " بیرون رفتن با دوستان خرج دارد، رفتن به سینما خرج دارد و بهای بلیط به پول ایران می‌شود 50 هزار تومان، پس باید کار کرد". آنچه او تعریف می‌کند را من هم در برخی از کشورهای اروپایی دیده بودم. در این کشورها متقاضی برخی از مشاغل پاره‌وقت عمدتاً دانشجویان هستند. مثلاً چمن‌زنی حیاط منازل، پیتزا دلیوری، گارسونی کافه‌ها، کارواش، و سگ گردانی از آن جمله‌اند. انجام این نوع مشاغل در دوران دانشجوئی امری عادی تلقی می‌شود و برای کسی عیب و عار نیست؛ و البته به کسی هم ارتباط ندارد! هر کس مسئول زندگی خودش است. در شهر لیسبونِ پرتغال با جوانی صحبت می‌کردم. می‌گفت که "اهل انگلیس، و دانشجوی مقطع دکتراست". پرسیدم که "در لیسبون چکار می‌کند؟". گفت" نوازنده است و قرار است در یک عروسی ساز بزند". او از اینکه دانشجوی مقطع دکترا بود و این کار را می‌کرد هیچ احساس بدی نداشت و این وضعیت را بسیار طبیعی تلقی می‌کرد. موضوعی که شاید برای من طبیعی نبود.
در دهه 1960 میلادی جنبش اجتماعی جوانان در کشورهای صنعتیِ غربی ظهور کرد. در آن سال‌ها جوانان به خیابان‌ها آمدند و حقوقشان را از جامعه مطالبه کردند و خواستار به رسمیت شناخته شدن و محترم شمردن استقلالشان شدند. طرف صحبت آن‌ها جامعه به معنای اعم کلمه شامل خانواده‌ها و دولت‌ها بود. در همین راستا، در کنار سایر وجوه استقلال یعنی استقلال مکانی(جدا شدن از خانواده)، استقلال اقتصادی هم ضروری بود. یعنی توجیه‌پذیر نبود که جوانان در همه وجوه خواستار محترم شمردن استقلال، سلیقه و رأی و نظرشان باشند ولی وابستگی اقتصادی‌شان به خانواده همچنان ادامه داشته باشد. استقلال در همه اشکالش باید رخ می‌داد و کار کردن یکی از راههای کسب استقلال اقتصادی بود. استقلال اقتصادی به آن‌ها کمک می‌کرد تا سایر وجوه استقلال را هم با جدیت بیشتری دنبال کنند.
این روزها برخی از دانشجویانم که ساکن شهرهای بزرگ هستند می‌گویند که از نظر مکانی از خانواده‌شان(که در همان شهر هستند) جدا شده‌اند و تنها زندگی می‌کنند. آنان معتقدند که در جامعه مدرن چاره‌ای جز جدائی گزینی و زندگی مستقل از خانواده وجود ندارد چراکه سبک زندگی و سلایق آنان با والدینشان متفاوت است. ولی وقتی از آن‌ها درباره نحوه تأمین مبلغ اجارۀ خانه سؤال می‌کنم می‌بینم که به طور کامل به خانواده وابسته‌اند. اینان خواستار به رسمیت شناخته شدن استقلالشان هستند و این امر را به شکل‌های مختلف از جامعه مطالبه می‌کنند ولی حاضر نیستند که برای کسب استقلال در همه وجوه اش، کار کنند. اگر هم احیاناً قرار باشد کار کنند عمدتاً به دنبال کارهای پرمنزلت، شیک و تروتمیز هستند. از طرف دیگر، متأسفانه هنوز جامعه ایرانی هم به دانشجویان قلیلی که در دوره تحصیل کار می‌کنند نگاهی توأم با دلسوزی دارد. حتی برخی این وضعیت را بحران اجتماعی و نشانه بی‌لیاقتی دولت‌ها تلقی می‌کنند. به‌راستی چرا این نوع دلسوزی‌ها در جوامع دیگری که اتفاقاً وضع اقتصادی‌شان به مراتب بهتر از ماست دیده نمی‌شود؟

#جامعه
🌐رسانه، شمایید
👈اگر نظرتان را جلب کرد، با دوستانتان به اشتراک بگذارید.
🌐جامعه‌شناسی علامه
https://t.me/joinchat/AAAAAD-FIxZ3dXAZ8P6lvw