🔅 فرهنگ در ماهیت خود تمامیت‌خواه است. 🖋 گفت‌وگوی شان ایلینگ با استوارت جفریز

🔅 فرهنگ در ماهیت خود تمامیت‌خواه است
🖋 گفت‌وگوی شان ایلینگ با استوارت جفریز

📍 در سال ۱۹۲۳، جمع ناهمگونی از فلاسفه، منتقدان فرهنگی، و جامعه‌شناسانْ مؤسسۀ پژوهش‌های اجتماعی۱ را در فرانکفورت آلمان تأسیس کردند. این مؤسسه، که در میان مردم با نام مکتب فرانکفورت مشهور است، شامل جمعی از ستارگان نظریه‌پردازی چپ بود: والتر بنیامین، تئودور آدورنو، اریک فروم، ماکس هورکهایمر و هربرت مارکوزه.

اعضای مکتب فرانکفورت عمدتاً چهره‌های نئومارکسیستی بودند که به انقلاب سوسیالیستی در آلمان امید داشتند، اما در دام فاشیسمِ حزب نازی افتادند. آن‌ها، مبهوت از خوانش تاریخی نادرستشان و ناکامی در پیش‌بینی ظهور هیتلر، شکلی از نقد اجتماعی، موسوم به نظریۀ انتقادی را پروراندند.

یکی از اصول هادی مکتب فرانکفورت، به‌ویژه از نظر آدورنو و هورکهایمر، آن بود که فرهنگ توده، در همۀ شکل‌هایش، پشتوانه‌ای برای سرمایه‌داری تمامیت‌خواه است. ایده‌شان این بود که هنر، در جامعۀ سرمایه‌داری متأخر، به کالای فرهنگی تقلیل یافته است. نظریۀ انتقادی می‌خواست، با بررسی دقیق محصولات فرهنگ عامه‌پسند، این نکته را افشا کند. به‌ویژه سعی‌شان بر این بود که نشان دهند فرهنگ چگونه به محملی نامرئی برای القای ارزش‌های سرمایه‌داری تبدیل می‌شود.

این ایده‌ها زمانی شکل گرفتند که چندین تن از نظریه‌پردازان انتقادی از نازیسم گریختند، به ایالات متحده وارد شدند و نگاه خود را متوجه فرهنگ آمریکایی کردند. نتیجه‌گیری‌های آن‌ها غم‌بار بود. هرجا که می‌نگریستند، یوغ ایدئولوژی سرمایه‌داری را می‌دیدند: در سینما، رادیو، موسیقی عامه‌پسند، ادبیات.

آن‌ها در آمریکا شاهد دیکتاتوری ایده‌ها بودند: روح مصرف‌گرایی که، با ابزارسازی از فرهنگ عامه‌پسند، تشکیلات سرمایه‌داری را پیش می‌رانْد.

پروپاگاندا در آلمان عُریان و فراگیر بود؛ در آمریکا، فراگیر اما موذی بود. آدورنو نسبت به چنبرۀ «صنعت فرهنگ» آمریکایی بر پژوهش انتقادی هشدار داد که به مرور زمان مرز میان حقیقت و داستان، میان امر تجاری و امر سیاسی را کم‌رنگ می‌کرد.
🔸برای مطالعه ادامه نوشته و مصاحبه، Instant View را فشار دهید 🔻
📎 goo.gl/1Zb7iJ

🌐 شبکه جامعه‌شناسی علامه
@Atu_Sociology