اینجا محلی است برای گذاردنِ عبارتهایی در بابِ جامعهشناسی که به صورت روزانه ترجمه یا مطالعه کرده و یا مینویسم. سعید کشاورزی؛ دکتری جامعهشناسی سیاسی @saeedkeshavarzii
دلنگران عقلانیت، از میانمان رفت. هر کس باید در اقنوم خود بیاندیشد.. حسین نورینیا
دلنگران عقلانيت، از ميانمان رفت
هر كس بايد در اقنوم خود بيانديشد
حسين نورينيا
⭕️ با دكتر قانعيراد با كتاب «رشد و افول علم در ايران» آشنا شدم. بعدها در انجمن جامعهشناسي ايران، بيشتر و سپس در دورههاي رياستش در انجمن، به عنوان همكار در كنارش. سال 93 دعوتم را براي يك گفت و گو با عنوان اصليترين و بنياديترين دلنگراني از وضعيت كنوني جامعه ايران پذيرفت، كه در شماره آبان سال 93 ماهنامه ايران فردا به چاپ رسيد. استاد در آن گفت و گو كه با عنوان «زوال عقلانيت در جامعه ايران» انتشار يافت، اشاره كرد جايي كه بايد مسائل ايران مطرح و حل و فصل شود، فضاي مثلث مردم، دولت و نخبگان است و اكنون در وضعيتي هستيم كه اين سه ضلع تضعيف شده و براي همين فرايند تصميمگيري و عقلانيت لازم براي برنامهريزي و حل مسائل و مشكلات از بين رفته است. بر اين مبنا، مهمترين دغدغه خود را «زوال عقلانيت در ايران» دانستند و در اين ميان دغدغه كانوني خود را ضلع نخبگان معرفي كردند كه به دلايلي كه بازشمردند، پايگاه اجتماعيشان را نسبتا از دست دادهاند. ايشان بر آن بود كه تعامل دولت و مردم هنگامي نتيجه ميبخشد كه نخبگان حضوري قدرتمند در اين عرصه(تعامل) داشته باشند، در غير اين صورت، جامعه به سمت پوپوليسم ميرود. چرا كه نخبگان جديد، توليدكنندگان ايدهها، انديشهها، راهبردها، راهكارها و در يك كلام مولدان عقلانيت هستند.
⭕️ ايشان با تمركز بر نسبت نخبگان دانش(روحانيان، دانشگاهيان و روشنفكران) با يكديگر، از وجود تضاد بين نخبگان دانش(دانشگاهيان)، نخبگان ايدئولوژي(روحانيان) و نخبگان عرصه عمومي(روشنفكران) نام بردند كه در دوران جمهوري اسلامي عميقتر شده است. به طوري كه حوزوي به صورتي در حال بياعتبار كردن دانشگاهي است و دانشگاهي نيز به نحوي ديگر حوزوي را بياعتبار ميكند و روشنفكر هر دو، و آن دو نيز روشنفكر را، و اين گونه با تخريب مناسبات بين نخبگان و شكلگيري يك رابطه دشمنخويانه بين اين سه، كل مشروعيت آنها دچار چالش شده و نتيجهاش به امتناع تفكر و عقلانيت انجاميده است. براي حل اين تضاد، بخشهايي از نخبگان سنتي(روحانيان) و نخبگان مدرن(دانشگاهيان) در پارادايم خود نماندند و اداي يكديگر را در آوردند، و كار را پيچيدهتر كردند. مانند دكتر حجتالاسلام كه دو رگهاي است كه به هيچ كدام از اين دو اقنوم تعلق اساسي ندارند. و يا دانشگاهياني كه با روشهاي دوپينگي و رانتي از عرصه سياست به دانشگاه تزريق شدند كه اصلا گرايش عميق دانشگاهي ندارند. علاوه بر اين كه بايد تلاشهايي را كه در زمينه تغيير برنامه درسي دانشگاهي وجود دارد(مانند اسلاميزه كردن علوم انساني)، در نظر گرفت. از اين رو، ما دانشگاهياني داريم كه كاريكاتور بيخاصيت حوزويان هستند و حوزوياني كه كاريكارتوري از دانشگاه.
⭕️ هر چند از نظر ايشان اين تضاد نشان از وجود تضاد بين نظام سياسي و نظام اجتماعي دارد، با اين حال جاي نخبگان دانش در ميانجيگري ميان دولت و مردم است. اما چون نظام سياسي از دانشگاه احساس ناامني ميكند، به مداخله در فرايند توليد دانش دست زده است، و توليد دانش را به معناي توليد ايدئولوژي گرفته و با استحاله دو نيروي نخبگان دانش و ايدئولوژي، زوال عقلانيت را تشديد كرده است؛ به طوري كه هم دانشگاه ظرفيت خود را براي تربيت متفكران عميق دانشگاهي، و هم حوزه ظرفيت خود را براي تربيت علماي راستين ديني از دست دادهاند. از اين رو، تنها راه تغيير راهبرد مداخله نظام سياسي در دانشگاه و حوزه است. تعامل نخبگان دانش و سياست به گونهاي بايد باشد كه به دنبال جايگزيني يكديگر نباشند. نه نخبگان دانش به دنبال جايگاهي در قدرت سياسي باشند و نه نخبگان سياسي به دنبال تصرف دانشگاه و مدرك دانشگاهي، و نيز در بين نخبگان دانش و ايدئولوژي نيز اين تعامل نبايد به شيوه تصرف جايگاه يكديگر باشد، تا هر كسي در اقنوم خود بيانديشد و در تعامل با يكديگر، براي مسائل جامعه ايران چارهانديشي كنند.
@zistbomeshomal