بسم اللهدانشیار دانشگاه برکلی هستم و حوزه ی تحقیقم واسطه گری مالی، سیاست پولی، اقتصاد کلان، اقتصادسیاسی و تامین مالی مسکن است. به مددش امیدوارم بتوانم در اینجا بلند بلند فکر کنم و بیش از پیش یاد بگیرم.
دیروز من مردهی بدحال، مهمان مجازی زندهی خوشحالی بودم به نام حسین علیمرادی
دیروز من مردهی بدحال، مهمان مجازی زندهی خوشحالی بودم به نام حسین علیمرادی.
مهمونیمون از دیدن غصه هاش شروع شد:
"تا کجا باید زجر ببینن و ما هیچ چی نگیم...تا کجا باید ملاحظهی این و اون را بکنیم...به خدا قسم ظلمه"
به خدا قسم ظلمه.
پذیرایی حسین آقا اما با این خلاصه کوتاه از فعالیت هاشون در دشتیاری ادامه پیدا کرد:
"حسین علیمرادی، متولد 1374 هستم،...از سال 93 با دشتیاری نیمهی گمشده ی زندگیم را پیدا کردم"
اما بهترین قسمت مهماننوازی حسین عزیز صحبتهای تفصیلیش در مورد فعالیتهای خیریه شان و نهادسازیشان بود. مدل صحبت هایی که من را یاد دیالوگ های کم نظیر احمد در "ایستاده در غبار" انداخت. حسین از لزوم حضور دانشجوها در مناطق محروم هم برای حل مشکل بچه های مناطق محروم و هم برای زنده شدن خودشون حرف می زنه. حسین نگاهش نگاه یک دردمنده که با یک نگاه خیلی منطقی دنبال موثرترین راهه که هم خودمون آدم بشیم هم مشکل بچه ها حل بشه.
حسین جان می دونم که تنها نیستی و از فهرج گرفته تا پل دختر و ... هستند مناطقی که حسین خودشون را دارند. حسینهایی که از دهه هفتادی و هشتادی توشون هست تا دهه بیست و سی و چهل و پنجاه و شصت.
حسین جان خدا کنه که ما ها از قافله تون عقب نمونیم.
حسین جان میدونم یه روزی بالاخره انقلابمون به سیستان و بلوچستان هم صادر میشه. به اهواز صادر میشه. به کرمان صادر میشه. اصلا چرا راه دور...به همین شهریار و دروازه غار...
یه روزی مسابقه با هم میزاریم که دیگه به کجا انقلابمون را صادر کنیم و انقدر با هم مسابقه دادیم که دیگه چیزی این نزدیکی ها پیدا نمیشه.
فایلی را در اینجا گذاشتم که تلاش فکری بسیار کوچک نشسته بر ساحلی است در راستای اهداف غرقه در دریاهایی همچون حسین.
حسین جان این برگ سبز کوچک و کم ارزش را تقدیم می کنم به تو.
و از درگاهش تقاضای روزی را میکنم که به حسین و یارانش ملحق شوم.