دانش و علم در نظر ابن‌عربی

دانش و علم در نظر ابن‌عربی

واقعیت این است امروزه که جدایی علوم انسانی از واقعیات جامعه به بیشترین حد خود رسیده است. یعنی اندیشمندان از چیزی می‌گویند که اجتماع نیاز و ضرورتی در آن نمی‌بیند. به‌واسطه‌ی ارتباطم با دانشجویان و دانش‌آموزان دبیرستانی می‌دانم که بیشتر اینان هنوز درگیر فهم جهان پیرامون خودند و میان علم روز و گزاره‌های دینی حیرانند.

در عدالت خلق، در بهشت و جهنم و عذاب و عقاب، آخرت، مرگ، پیامبران، امامان، معجزات... در نهایت یا شرح‌های رایج را نمی‌پذیرند و رویگردان می‌شوند یا چشم‌بسته و از ترس می‌پذیرند و محدود و معدودی هم، چیزی برای خود می‌تراشند که خودشان ساخته‌اند.

در بادی امر آنکه بنای فهمش را بر اساس روایات دینی می‌گذارد مدام با تناقض روبرو می‌شود‌. خلق آدم، خلق حوا، ادامه‌ی نسل‌شان، نقش شیطان در هبوط همه‌ی این‌ها اگر روشن نشوند خود سبب گمراهی‌اند. چگونه حوا از دنده‌ی چپ آدم ساخته شد؟ چگونه شیطان در عرش الهی توانست سرپیچی کند اگر فرشته بود و فرشتگان تنها تابع امر الهی‌اند؟ و هزاران چرای دیگر

اگر مجموعه‌ی گزاره هایی که سبب درک جهان می‌شوند را به نام علم بپذیریم. ابن‌عربی با تکیه بر اقوال الهی و روایات دینی و تکیه بر تفسیر گزاره‌هایی پیش می کشد که جهان و هر چه در او هست را به فهم درآورد. چه این فهم را بپذیریم چه نپذیریم. باید به روش او توجه کنیم. روش او روشی ادبی‌ست. یعنی با تکیه بر کلمات و متون و تفسیر ادبی سعی می‌کند جهان را به فهم درآورد و این خود نکته‌ی بسیار مهم است.
او با قرار دادن کتاب خود در امتداد کتاب رسول با تمهید ادبی و روایتی دیدن خوابی که در آن رسول اسلام فصوص را به او می‌دهد ابتدا مقدمه‌ی پذیرش را اماده می کند سپس با توجه به قرآن و احادیثی که این متن را صاحب هفت تا هفتاد بطن می‌دانند می‌کوشد فهمی دیگرگون به دست دهد و با این احادیث تفاسیرش را اعتبار ببخشد.
به‌طور مثال در حوزه‌ی علم الهی و افعال آدمی همیشه پرسش‌هایی تامل برانگیز ظرح شده‌اند. آیا کارهایی که ما انجام می‌دهیم خدا از آنها با خبر بوده است یا بی‌خبر؟ اگر باخبر بوده است پس ما نمی توانیم خارج از علم او کاری بکنیم و اگر بی‌خبر بوده است پس این نقص خداوند است که علم ندارد.
چون خداوند کامل است پس عالم است و من و ما هر کاری می‌کنیم در حیطه‌ی علم او می‌کنیم و این‌گونه بر درست و نادرست‌مان نباید قضاوتی باشد که ما مجبور در علم الهی بوده‌ایم. سرنوشت و قضای ما چنین بوده است.
علم از نظر ابن عربی علم متکی بر دلیل عقلی نیست که بر آن شک و شبهه وارد است بلکه علم ذوقی و کشفی است. ابن عربی ذوقیات را ادله می‌داند و ذوقیات نوری‌ست که خداوند در دل عالم می افکند. کسانی که کشف و ذوق ندارند بی‌علمند.
بر اساس این تعریف و آن خواب و تمهید، تمایزی بین خود دیگر عالمان قایل می‌شود و بعد تمایزی بین تالیف خود و دیگر مولفان. آن‌ها از راه فکر و اندیشه می‌نویسند و می‌گویند در حالی‌که ابن‌عربی همان‌گونه که پیامبر خود نمی‌دانست و جبرییل گفت بخوان بر همین سیاق نمی‌دانست و پیامبر گفت بدان.
بنابراین او دو دسته عالم را از هم جدا می کند عالمان رسمی و عالمان اهل‌الله و عالمان رسمی دشمن عالمان اهل‌الله‌اند؛ چرا که چیزی را که نمی‌دانند انکار می‌کنند. اهل‌الله علم‌شان را به طریق "القا" از حق دریافت می‌کنند.
این علم چیست؟ حقیقت اشیا که زیر سایه‌ی ظواهر مانده است.

@faryad_naseri