❌❌کاملا تخیلی.. ✍دیدار اختصاصی رهبر انقلاب با خسارت دیدگان مؤسسات اعتباری!

❌❌کاملا تخیلی

✍ديدار اختصاصي رهبر انقلاب با خسارت ديدگان مؤسسات اعتباري!


تا كنون حسينيه امام خميني چنين جمعيتي در خود نديده بود، البته نه از نظر تعداد بلكه از نظر نوع آدم ها وظاهرشان.
وقتي به سپرده گذاران معترض برخي مؤسسات اعتباري كه جلوي مجلس تجمع كرده بودند پيشنهاد شد كه در ملاقات با يكي از مسؤولين نظام شركت كنند برخي از آنها ترسيدند و سوار اتوبوس هايي كه دفتر رهبري فرستاده بود نشدند اما بقيه گفتند از وضعي كه داريم بدتر سرمان نخواهد آمد! اما همه آنها تصور مي كردند كه فوقش با رييس قوه قضاييه ديدار خواهند كرد.
رهبر انقلاب اسلامي بعد از پايان درس خارج فقه خود در حسينيه منتظر ورود مردم مانده بودند و صحنه جالبي ايجاد شده بود.
در همان حال كه روحانيون و علما در حا خروج از حسينيه بودند و با تعجب به مهمانان جديد نگاه مي كردند جمعيت معترضان در حال ورود به حسينيه بودند.
برخي خانم ها با مانتو و روسري هاي رنگارنگ و برخي آقايان با لباس هاي اسپورت و كاملا متفاوت با فضاي بيت رهبري و البته برخي هم ظاهر مذهبي و عادي داشتند.
فضاي عمومي حسينيه خيلي عجيب و غريب بود. هم كساني كه وارد مي شدند تعجب مي كردند و هم پاسدارها و عكاس ها و مسؤولان بيت رهبري با شگفتي به آنان مي نگريستند.
از همه عجيب تر اين بود كه براي نخستين بار رهبري در حسينيه حضور داشتند و منتظر مردم بودند و صندلي شان هم روي زمين و نزديك مردم بود.
افرادي كه وارد حسينيه مي شدند چنان از حضور رهبري هيجانزده مي شدند كه نمي توانستند خود را كنترل كنند و برخي به گريه افتاده بودند.
زن ها با مردها قاتي شده بودند و شخص روحاني جواني كه مي خواست آنها را جدا كند و زورش به مردم نمي رسيد با اشاره رهبر انقلاب كنار رفت و ايستاد.
برخي شروع كرده بودند به فرياد زدن و هر چه مسؤولان بيت رهبري از آنها مي خواستند آرام باشند و اشاره مي كردند كه سكوت كنند فايده اي نداشت.
يكي از خانم ها در حالي كه داد و فرياد مي كرد و اشك مي ريخت به طرف رهبري مي آمد و وقتي محافظ ها رفتند تا جلوي او را بگيرند ايشان با صداي بلند گفت مزاحم شان نشويد و به آن زن گفتند بفرماييد!
زن خودش را به ايشان رسانده بود و عباي آقا را مي كشيد و گريه مي كرد و كاغذي را كه در دست داشت تكان مي داد و با صدايي نامفهوم مي ناليد و ايشان هم نامه را گرفته بودند و از او دلجويي مي كردند.
وقتي زن كنار رفت همچنان همهمه و سر وصدا بلند بود كه برخي شروع كردند به فرياد زدن و شعارهايي بدون هماهنگي شكل گرفت كه :"اي رهبر آزاده، برس به فرياد ما" و "خامنه اي، خامنه اي، بيچاره ايم، بيچاره ايم"!
برخي در همين حال فرياد مي زدند كه رهبر انقلاب سرشان را به ميكروفون نزديك كردند و گفتند: من كه اينجا در خدمت شما هستم و اصلا امروز برنامه هاي ديگرم بعد از درس را تعطيل كرده ام تا حرفهاي شما را بشنوم. لطفا با آرامش و يكي يكي بفرماييد اينجا حرف بزنيد!
در حالي كه مردم همديگر را نگاه مي كردند پيرمردي كت و شلواري كه كراوات هم زده بود به سختي عصا زنان جلو آمد ولي نتوانست خودش را نگهدارد و نزديك بود به زمين بيافتد.
زني كه معلوم بود همراه اوست به سرعت جلو رفت تا به او كمك كند كه روسري از سرش افتاد. رهبري سرشان را پايين انداختند و منتظر شدند. زن كه خيلي خجالت كشيده بود روسري اش را سريع درست كرد و پيرمرد را پاي ميكروفون برد.
پيرمرد كراواتي سرفه اي كرد و گفت: آقاي آيت الله!
بعضي از مردم به لحن و بيان غير عادي او لبخند زدند و منتظر حرفهايش شدند كه پيرمرد عصايش را جا به جا كرد و ادامه داد: شما جاي من بازنشسته، شما شاه اين كشور هستيد يا نه؟
جمعيت زدند زير خنده و رهبر انقلاب هم خنديدند و گفتند: من خادم شما هستم و امروز هم ميزبان شما. بفرماييد.
پيرمرد زد زير گريه و با صدايي بريده بريده گفت: من براي خودم حرمتي داشتم ولي امروز وقتي بچه هايم مي خواهند بيايند پيشم جواب تلفن را نمي دهم چون خجالت مي كشم وقتي به اندازه يك كيلو ميوه چيزي ندارم جلوي نوه هايم بگذارم!
آقاي رهبر، من تمام زندگي ام را به اين مؤسسه اعتباري دادم چون تبليغش را تلويزيون شما پخش كرده بود و گفتم ماهانه چيزي بگيرم و آخر عمري زندگي ام را بگذرانم. حالا كه پولم را بالا كشيده اند هيچكس جواب ما را نمي دهد و همه گردن همديگر مي اندازند! آقاي رهبر، محض رضاي خدا دستور بدهيد پول ما را بدهند!