✅ فروپاشی یک رویا. مهدیسا صفری‌خواه | بی قانون

✅ فروپاشی یک رویا
مهدیسا صفری‌خواه | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon

نمی‌دونم ساعت چند بود، فکر می‌کنم سه و چهار صبح بود هنوز از خونه بغلی صدای دعوا می‌اومد. سرشب دعواشون از چرا فلانی رو لایک کردی شروع شده ‌بود و الان تلاش می‌کردن که همدیگه رو محکوم کنن به خیانت و جنایت. آروم گفتم خدا رو شکر ما از اون خونواده‌هاش نیستیم. سایه سیاهی رو دیدم، کنار میز آشپزخونه ایستاده بود، گرخیدم، می‌خواستم داد بزنم ولی اینجور وقت‌ها آدم داد زدن رو هم فراموش می‌کنه، ناخن‌هاش رو می‌کشید به میز آشپزخونه، صدای گچ رو تخته‌سیاه می‌داد، می‌دونستم بازی روانیه، گفت: «بشین». نشستم. گفت: «آب می‌خوری»، سرم رو تکون دادم، برام آب ریخت، هنوز قیافه‌اش رو نمی‌دیدم، انگار تو سایه بود. آب خوردم یعنی اداش رو درآوردم، پرسیدم تو کی هستی؟! گفت: «نترس اِی اِس اِل میدم» و خندید. صدای خنده‌اش مثل افکت خنده ارواح تو فیلم ترسناک‌های هالیوود بود، گفتم: «هیس، الان بیدار می‌شن.» اصلا نمی‌دونم چه‌جوری جرات کردم این جمله رو بگم ولی ساکت شد. شیر شده‌ بودم، پرسیدم کی هستی؟ اینجا چی‌کار می‌کنی این وقت شب. گفت: «اومدم دزدی!» لال شده ‌بودم. گفت: «نترس، پشیمون شدم، اینجا چرا این‌جوریه؟»، گفتم: «چه‌جوری؟» گفت: «آینه رو چرا گذاشتی دم در مگه فنگ‌شویی حالیت نمی‌شه همه انرژی مثبت خونه رو که تباه می‌کنی، تازه خودم رو توش دیدم گرخیدم، فک کردم بچه‌ها لوکیشنت رو زودتر از من زدن.» فقط نگاهش می‌کردم گفت: «این اکسسوری‌های رو میز رو از سداسمال خریدی؟» گفتم: «نه، از اینستاگرام.» پرسید: «پول هم پاش دادی؟»، گفتم: «نه من یه اینفلوئنسرنما هستم، مجانی می‌فرستن، منم تبلیغشون می‌کنم.» گفت: «اینگیجمنت ریت صفحه چه‌جوریه، نرخت چقدره؟» گفتم: «سه تا محصول تا سه تومن، ده تومنم هزینه تبلیغ، ۵ هزار تا عضوم تضمینی بهت اضافه می‌کنم.» کیسه کنار پاش رو هل داد طرفم، گفت اینها به‌کارت میاد. بازش کردم، شمعدون نقره بود و اینها گفتم: «قشنگه، پیجت بیزینسه؟» گفت: «پ نه پ، پابلیکه، تو فقط بیزینسی! سه تاش رو بردار!» گفتم: «دزدیه؟» گفت: «درست حرف بزن، تو که دزدتری مظنه تبلیغت از صفحه رونالدو هم بیشتره، مگه چی‌کار می‌کنی؟» گفتم: «کمپین و چالش طراحی می‌کنم.» گفت: «نمونه داری؟» گفتم: «آره همین رقصیدن پیاده از ماشین...» گفت: «خاک تو سرت دیروز نزدیک بود برم زیر یکی از همین ماشین‌ها، بزنم لهت کنم؟ لوکیشنت رو چرا زدی بالا، کشتم خودمو تا پیدات کردم.» گفتم: «لوکیشن رو کی داده، کی گرفته؟» خندید، این‌دفعه آروم‌تر. گفت: «فالوبک هم می‌دی؟» گفتم: «نه». گفت: «ولی خدایيش این استندهای گل خز شدن، برشون دار، اون جوراب با صندل هم ترند نمی‌شه اینجا زور نزن، استایلیست و مدیر برنامه نمی‌خوای؟» گفتم: «رزومه بده.» گفت: «رزومه‌ا‌م رو داری می‌بینی، ظاهر و باطن!» گفتم: «خبرت می‌کنم». گفت: «بپیچونی لوکیشنت رو لو می‌دم. دلار ملار تو خونه نداری، زشته دست‌خالی برم. یه صد دلاری از ظرف خالی شکلات‌ها بهش دادم،» گفت: «طلا چی؟» گفتم: «نه شرمنده، فقط بدل مدل دارم.» گفت: «باشه». آینه دم در رو کند. گفت: «آدرس پیجم رو می‌ذارم، کارم داشتی دایرکت بده!» رفت، در رو بست و فردا صبحش شنیدم کل محله رو خالی کرده. زن و مرد همسایه هنوز سر هم داد می‌کشیدن، نمی‌دونم مردم چرا یاد نمیگیرن از این فضای مجازی خوب استفاده کنن! پلیس دنبال دزد سریالی محله بود، رد تلفنش رو زدن از زیر کابینت آشپزخونه، لعنتی هم منو نابود کرد هم خودش رو!
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon