داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ حساسیت برانگیز. على مسعودىنیا | بی قانون
✅ حساسیت برانگیز
على مسعودىنيا | بی قانون
@bighanooon
سردبیر در جلسه تحریریه مرا به بقیه معرفی کرد و شرح مفصلی داد از سابقه کارم و قلم گیرایم. به جوانترها گفت از فرصت استفاده کنند و از من چیز یاد بگیرند و از من هم خواست تجربیات ارزشمندم را با اعضای تحریریه در میان بگذارم. بعد هم گفت برای گزارش اصلی صفحه دو سوژه پیدا کنم. هنوز قدری فضای تحریریه برایم غریبه بود. این شد که رفتم گوشهای برای خودم مشغول مرور اخبار شدم. خبرنگارهای دیگر لم داده بودند روی صندلیهایشان و با موبایلهایشان ور میرفتند و ظاهرا تمایلی به استفاده از تجربیات من نداشتند. وقتی به نظرم سوژه مناسب را پیدا کردم و تلق تلق شروع کردم به تایپ، همه طوری نگاهم میکردند که انگار یک حیوان نادر را توی یک باغ وحش ملاقات میکنند. یک ساعت بعد سردبیر آمد بالای سرم و گفت: «خب! سوژه امروزت چیه؟» صفحه تایپ شده مقابلم را نشانش دادم و گفتم: «به نظرم این خیلی مساله مهمیه و باید بهش پرداخته بشه. دارم یه لید مینویسم و بعدش هم با چند تا از مسئولان دربارهاش حرف میزنم و...» اخمهایش در هم رفت و گفت: «نه! اینرو که نمیشه کار کنیم. حساسیتبرانگیزه!» گفتم: «ببخشید! این کجاش حساسیت برانگیزه؟ مگه یکی به بوی کاغذ آلرژی داشته باشه که از خوندن این حساسیتش برانگیخته شه!» سردبیر در حالی که ترکم میکرد، گفت: «عوضش کن!» خبرنگارهای دیگر که قرار بود از تجربیات من استفاده کنند با لبخندی شیطانی نگاهم میکردند و پیدا بود توی سرشان چه میگذرد. سعی کردم به خودم مسلط باشم. گزارش دیگری را شروع کردم. بعد از نیم ساعت سردبیر آمد بالای سرم و گفت: «به کجا رسیدی؟» گفتم: «درباره آلودگی هوا...» سردبیر دوباره چهرهاش در هم رفت و گفت: «ما روی تو بیشتر حساب میکردیم. انگاری چم و خم این حرفه دستت نیست... اصلا در این مورد هیچی ننویس. حساسیتبرانگیزه!» با عصبانیت گفتم: «خب الان درباره اینا ننویسم، درباره چی بنویسم؟» گفت: «جای اینکه هی خودت رو با سوژههای حساسیتزا درگیر کنی، برو سایت شبکه خبر تلویزیون خودمون. ببین موضوعات اصلی اونا چیه. بدو آقا جون! شب شد و صفحه خالیه هنوز...» و دوباره رفت. رفتم توی سایت شبکه خبر و دیدم نوشته: «ایران در سالهای اخیر به قطب تولید شیشه در خاورمیانه تبدیل شده است، استان... نقش مهمی در تولید شیشه کشور دارد». شروع کردم به کار کردن روی همین سوژه. سردبیر چند دقیقه بعد پیدایش شد. گفتم: «آقا یه سوژه عالی پیدا کردم. همین شبکه خبر خودمون هم کارش کرده. من با چند تا مسئول هم صحبت میکنم و...» در کمال حیرت دیدم باز اخم کرده و به نشانه تاسف سر تکان میدهد. گفتم: «مشکل چیه؟» گفت: «حساسیتبرانگیزه. تا بیای مشخص کنی که منظورت از شیشه، این شیشهست نه اون شیشه، هزار جور جنجال درست شده. عوضش کن عزیز من». با حیرت نگاهش کردم. گفت: «چیه؟ نگاه داره؟» از روی صندلی بلند شدم و خطاب به تحریریه گفتم: «بچهها میخوام تجربیاتم رو در اختیارتون بذارم. در چنین مواقعی باید این کارو بکنید...» کيبورد را برداشتم و چندبار کوبیدم توی سر سردبیر و بعد هم با کله رفتم توی مانیتور.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon