داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ ماجرای خانم منشی و کک و مکهای شاهزاده. مرتضی قدیمی | بی قانون
✅ ماجرای خانم منشی و کک و مکهای شاهزاده
مرتضی قدیمی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
پانی جون در حال معرفی افعالی است که فعل بعد از آنها با ing میآید نه با to و به همین منظور روی تخته مینویسد:
I enjoy dancing.
I enjoy to dance is wrong.
Would you mind closing the door? Would you mind to close the door? is wrong.
Tom suggested going to the cinema. Tom suggested to go to the cinema is wrong.
او میخواهد یکسری فعل دیگر را معرفی کند که فعل بعد از آنها با ing میآید که خانم منشی با استرس و اضطراب وارد میشود و میگوید ببخشید بچهها شما فیلترشکن چی استفاده میکنید.
پانیجون که میداند اگر جوابش را ندهیم ولکن نخواهد بود، خودش میگوید من فیلترشکن ندارم بعد رو به ما میکند.
سیامک میگوید سایفون، من میگویم شادوساکس، مریم خانم میگوید اولتراسرف و مرجان هم گفت یوگا.
خانم منشی انگار که تیرش به سنگ خورده باشد، گفت: همه اینها را دارم. نمیفرسته داره دیر میشه، داره دیر میشه.
مریم خانم وقتی دید خانم منشی این همه عجله داره پرسید چی داره دیر میشه که خانم منشی گفت: نامزدم عکس مراسم عروسی شاهزاده هری و مگان مارکل را توییت کرده و زیرش نوشته «نگاه کنید عروس یعنی این. ساده و بدون آرایش و با کک و مک حتی».
باید منشنش کنم اگه عروس کک و مکدار دوست داره مادرش رو بفرسته لندن خواستگاری. پا نشه بیاد نیاورون.
وقتی این حرف را زد، مرجان گفت مگه شما نیاورون مینشینید که خانم منشی گفت: نزدیک نیاورون هستیم.
پانی جون که همینطور منتظر بود تا خانم منشی برود، گفت:
ok. Nobody has any new antifilter.
خانم منشی در را محکم بست تا پانی جون به ادامه گرامر بپردازد و بنویسد:
stop, finish, miss, avoid, imagine, risk and practice are verbs that are followed by ing.
بعد رو کرد به ما تا هرکداممان یک مثال با افعال نوشته شده روی تخته بزنیم.
مریم خانم گفت:
I stopped using my phone before bed.
سیامک هم گفت:
I stopped smoking cigarette.
نوبت من بود مثال بزنم که خانم منشی گریان وارد کلاس شد و شروع کرد به حرف زدن اما متوجه نمیشدیم چه میگوید.
پانی جون دستش را گرفت بنشیند روی صندلی خودش تا کمی آرام شود.
آرام که شد گفت واقعا آدم اینقدر بیجنبه. من باهاش شوخی کردم و حالا جواب داده باشه. اتفاقا من هم منتظر بهانه بودم مادرم را بفرستم لندن خواستگاری. شما هم همونجا نیاورون منتظر باش تا شاهزاده سوار بر اسب سفیدت بیاد دنبالت.
هیچکداممان حرفی برای گفتن نداشتیم و کلاس، پر از سکوت شد تا خانم منشی بیآنکه چیز دیگری بگوید بلند شود و برود.
پانیجون که حال و هوای کلاس را اینطور دید گفت:
I hate comparing.
کلاس که تمام شد، دوست داشتم بروم و به پانیجون چیزی بگویم یا که او چیزی بگوید. انگار که سنگین شده بودم از ماجرای کلاس و فکر میکردم کاش به جایی میرسیدیم که همدیگر را مقایسه نکنیم و همانطور که هستیم، پذیرفته میشدیم. پذیرفته شویم.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon