✅ من انارم - قسمت دوم: در باب تدارکات سفر. سحر شریف‌نیک | بی قانون

✅ من انارم - قسمت دوم: در باب تدارکات سفر
سحر شریف‌نیک | بی قانون

@bighanooon
@DastanBighanoon

من ذهنیت زیادی از زندگی کردن در خارج نداشتم؛ البته مامان و بابا هم نداشتند. ولی برادر شوهرخواهر آقای خسروی همسایه طبقه بالای‌مان که چندسالی خارج درس خوانده بود اطلاعات به قول بابا جامعی نسبت به مسایل جزیی آنجا داشت. خلاصه اینکه به همین سبب یک دوره‌ای برنامه ما پذیرایی از آقای خسروی و سایر متعلقات ایشان بود؛ یعنی قورمه‌سبزی با چلو و نوشابه زرد می‌دادیم اطلاعات می‌گرفتیم. تا جایی که بعد از سه ماه هم برادر شوهرخواهر آقای خسروی ماشاا... شکمی بر هم زد، هم بابا اندازه یک سفرنامه مارکوپولو از کل اقامت دو ساله فامیل آقای خسروی این‌ها مطلب نوشت. مامان هم یک کتاب ضخیم خودآموز زبان خریده بود تا با دانش کافی و تسلط کامل به زبان خارجه مام میهن را ترک کند. یعنی توی آن 6 ماه جو خانه ما چنان تحصیلاتی شده بود که عمه خاتون پسر دم کنکوری‌اش را می‌فرستاد پیش بابا این‌ها تا با تمرکز بیشتری تست بزند. که البته جواب هم داد. اما اشتباه عمه توی یک مثبت منفی موجب شد تا مطالعات آقازاده با تاثیرات مطالعات بابا و کتاب زبان مامان قاطی شود و ایشان سر 6 ماه از یک دانشگاهی در آن ور دنیا پذیرشش را بگیرد و برای همیشه برود. عمه هم خدابیامرز تا روزی که داشت مرحوم می‌شد به‌خاطر اینکه پسرش این جوری یکهو ترکش کرده بود داشت به بابا دری وری می‌گفت.
هجرت ما یک بخش تبلیغاتی هم داشت که مامان مسئولیتش را به عهده گرفته بود. خیلی کارشناسی جمع‌های بالای 20 نفر اناث را شناسایی می‌کرد. کتاب خود‌آموزش را بر می‌داشت و دقیقا عینهو این که النگوی طلای تازه‌ای خریده باشد دست‌هایش را می‌آورد بالا و با کتاب شروع می‌کرد به باد زدن خودش و بعد با یک لهجه‌ای که مکان جغرافیایی‌اش معلوم نبود دایم می‌گفت: هُت، هُت! وِری هُت! و بعد هم کل اطلاعات دریافتی از برادر شوهر خواهر آقای خسروی را جوری به صورت‌ ام‌پی‌تری شده تحویل جمع می‌داد کانهو خودش در آنجا رشد و نمو یافته.
من و دانیال ولی دقیقا نمی‌دانستیم چه تغییراتی قرار است رخ بدهد. تنها موردی که در تصورات من نسبت به خارج وجود داشت این بود که به محض ورود به فرودگاه خارج از شر این موهای وز وزی مشکی خلاص می‌شوم و حالا گیسوانی با کیفیت گیسوان بلفی نشد هیچ ولی لااقل یک دم اسبی مثل مال نل پیدا خواهم کرد. در مورد تغییرات رنگ چشم هم نظر خودم به آبی اقیانوسی بیشتر از سبز نزدیک بود. اما وقتی فهمیدم مهاجرت به خارج هیچ کدام از این تغییرات را شامل نمی‌شود هیجانم فرو نشست و دلم خواست کچل کنم و تا آخر عمر زیر پتوی اتاقم بمانم. که البته وقت نشد و دو روز بعد از این کشف و شهود آخری بابا بلیت‌های‌مان را خرید.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)

👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon