داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ بیا بریم خرپشته. علیرضا کاردار | بی قانون
✅ بیا بریم خرپشته
علیرضا کاردار | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
نیریش و میل چیز خارقالعادهای نیست، همان لیموشیرین است که برعکس شده. لیموشیرین اول شیرین است و به مرور تلخ میشود، ولی «نیریش و میل» اولش تلخند و تهش شیرین.
«میل» لپتاپ را روی پایش گذاشته و سخت مشغول بود. «نیریش» که در یک دستش میز اتو بود و در دست دیگرش کوهی از لباس، توی هال آمد و از ارتفاع قدش لباسها را ول کرد و میز را هم روی آنها انداخت. نیریش گفت: «شما راحت باش، من لباسهاتون رو اتو میکشم!» میل همانطور که سرش پایین بود، گفت: «شما لطف میکنین، از بس که مهربونین!» نیریش با عصبانیت گفت: «رویی داریها! همین یک جمعه که تعطیلم هم باید بشینم کارهای شما رو بکنم. صد بار هم گفتم اون لپتاپ رو روی پاهات نذار!» میل لبخندی زد و گفت: «چشم قربونت برم!» و همانطور که سرش توی لپتاپ بود، لبهایش را غنچه کرد.
نیریش که دلش غنج رفته بود به روی خودش نیاورد و گفت: «حالا محو چی شدی تو اون لعنتی؟» میل گفت: «دنبال تور میگردم...» نیریش گفت: «خیره ایشالا، میخوای بزنی به سرت؟!» میل شکلکی درآورد و گفت: «نه میخوام بزنم بر بدن جفتمون! تور مسافرتی عزیزم، تور!» نیریش ابروهایش را بالا انداخت و گفت: «گنج پیدا کردی یا اون میلیاردری که سالهاست منتظری پیدا بشه و بیاد بگه بابای اصلیته، بالاخره اومده دنبالت؟!» میل سرش را بالا آورد و با پشت چشم نازک گفت: «نخیرم، بالاخره حقوق ریختن!» نیریش ابرو بالا انداخت و گفت: «چشمتون روشن! یعنی اونقدر ریختن که بریم خارج؟ بابا حقوق نجومی بگیر!» میل سرش را بالا آورد و گفت: «خارج؟ دلت خوشه! با این قیمت دلار اگه بتونیم دیدن سیم خاردارهای لب مرز هم بریم هنر کردیم». نیریش صدایش را پایین آورد و گفت: «حالا نمیخواد بریم اونجا، شانس که نداریم، کولههامون با یه چیزی اشتباه گرفته میشه، خطرناکه! ولی من مشکلی ندارم، اگه خیلی دلت میخواد میتونم طلاهامو بدم بهت که بتونیم بریم خارج». میل خندید و گفت: «حالا اونا رو نگه دار شاید بخوایم بدیم دولت، گره از کارشون باز بشه. دارم دنبال تور داخلی میگردم».
نیریش پیراهنی را برداشت و به یقهاش اشاره کرد و گفت: «این رد چیه؟» میل با بیخیالی گفت: «چیزی نیست، بریم سمت شمال یا جنوب؟» نیریش پیراهن را برانداز کرد و گفت: «طبق تعریف جدید گردشگری لازم نیست بریم خارج یا حتی شمال و جنوب کشور، همین که از این اتاق بریم تو اون اتاق یا رنگ لباسهامون رو عوض کنیم و حتی این اتور رو بذاریم رو اون میز، خودش یه گردش حساب میشه!».
میل پیراهن را برداشت و گفت: «پس گردش مالی که میگن اینه؟» نیریش پیراهن را از دست میل بیرون کشید و گفت: «گردش مالی که نه، چون مالی در کار نیست. ولی بیشتر گردش جنسیه، چون اجناس رو جابهجا میکنیم. گفتی این رد چیه رو یقهات؟» میل پیراهن را گرفت و گفت: «از کت و کول افتادی، صد بار گفتم اینا رو بده خشکشویی، یه گردشگری خشکی- آبی هم حساب میشه. اینقدر هم فکرت درگیر گردش رنگی نمیشه!».
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon