شبکه راه‌آهن و سیستم قطار‌های آلمان واقعا پیچیده است

شبکه راه‌آهن و سیستم قطار‌های آلمان واقعا پیچیده است. یعنی یک لحظه اشتباه کنی و قطار رو اشتباه سوار بشی، سر از نا‌کجا آباد در میاری. انگار سوار بشی از تهران بری کرج، یهو ببینی تبریزی! بس‌که سریع میره نامرد!
هفته پیش میخواستم با قطار از دوسلدورف بیام اسن، توی برنامه زده بود ۱۴:۴۸ دقیقه پلتفرم ۲ و قطار ۳ رو باید سوار بشم. منم کلی مهندسی به خرج دادم و با کلی خط عوض کردن تو مترو و خریدن اینترنتی بلیط و ... دقیقا راس ۱۴:۴۸ پریدم تو قطار و یه چند ثانیه بعدشم قطار راه افتاد. یه حس نبوغ هم بهم دست داده بود که من چه آدم خفنیم و اینجوری تایمینگ میکنم.
یه ۲۰ دقیقه‌ای میشد قطار راه افتاده بود. یه خانواده افغانی جلوم نشسته بودن و داشتن باهم صحبت میکردن که شنیدم دختره به مادرش گفت نگران نباش ۲ دقیقه دیگه کلن پیاده میشیم و با اتوبوس شماره فلان میریم و قبل رفتنشون میبینیشون. احتمالا کسی رو باید میدیدن که داشت میرفت.
حرفش که تموم شد، خیلی ریلکس و با یه نگاه عاقلانه گفتم: فکر کنم قطار رو اشتباه سوار شدید، این میره اسن!
آقا ما اینو نگفتیم! مادره مثل برق پرید هوا و شروع کرد جیغ و داد و کولی بازی که بدبخت شدم، پسرم رفت ندیدمش و ...
بعدشم گیر که قطار رو نگه دارید!! رانندش کو؟ و ... احتمالا یه جورایی فکر میکرد سوار پیک موتوریه الان دور میزنه بر میگرده.
دختره هم بجای اینکه مادره رو آروم کنه، همینطور داشت ناله میکرد و ۲ تا پسر بچه ۷،۸ ساله همراهشون هم مثل ترقه بالا و پایین میپریدن و انگار که منتظر بودن جو یکم صمیمی بشه، شروع کردن بهم دیگه سیخ زدن و به طرف هم و ملت لگد پروندن. خلاصه یه قاراشمیشی شد که بیا و ببین. یه چند ثانیه ای این جیغ و دادها بود و بعدش مثل سیلی که راه میوفته و همه چیز رو میبره، مادره با داد و فریاد راه افتاد رفت ته کوپه دم در قطار و بقیه هم دنبالش. ملت بخت برگشته هم که کلا در جریان مکالمه ما و جیغ و دادهای اینا نبودن، کپ کرده بودن.
خلاصه اینها رفتن دم در و چند نفر هم رفتن دنبالشون ببینن چی شده، که یه پسر آلمانی که با صدای اینها از خواب پریده بود ازم پرسید چی شده؟ گفتم هیچی میخواستن برن کلن، اشتباهی قطار اسن رو سوار شدن!
پسره که یکم منگ بود، گفت آهان و شروع کرد با موبایلش ور رفتن. یه چند ثانیه‌ای گذشت دوباره گفت، خب این قطار میره کلن دیگه، مشکلشون چیه؟ منم گفتم: نه داداش، این میره اسن!
پسره رو میگی! بدتر از اون یکی مادره، مثل فشنگ پرید هوا و شروع کرد وسایلشو جمع کردن و به آلمانی یه چیزایی به بقیه گفتن و قبل از اینکه خودشو از پنجره پرت کنه بیرون، بقیه یه چیزایی بهش گفتن که آروم شد. برگشت سمت من و خیلی جدی گفت: آقا این قطار میره کلن، خودت اشتباه سوار شدی!! همون موقع هم صدای گوینده قطار گفت، ایستگاه بعدی کلن! وا رفته بودم. دوباره اپ قطارها رو دیدم. ظاهرا لحظه آخری پلتفرم عوض شده بود و من سوار قطار قبلی شده بودم که تاخییر داشته.🤪
انگار که دنیا رو سرم خراب شده. کلا بدبختی خودم یادم رفته بود که بجای اسن رفتم کلن. بیشتر نگران مادره بودم که اون مدلی که رفته، اگه الان برگرده، جر وا جرم میکنه🤐 یعنی فقط کیفم رو برداشتم و از یه سمت دیگه واگن فرار کردم که مادره منو نبینه. شانس آوردم همون موقع قطار رسید به ایستگاه و پریدم بیرون. همینطور که میرفتم به سمت پله‌ها، از پنجره‌های قطار تو رو دیدم. مادره مثل یه ماده ببر عصبانی، داشت دنبال من میگشت و فک و فامیلاش هم پشت سرش. هرچی فکر میکنم خدا رحم کرد واقعا🤪. البته مردم هم اعصاب ندارن.🙄

سهند بهنام، اوت ۲۰۱۹، اسن
@dotDE