⁠ماجرای شخصیت مرموز راسپوتین در روسیه‌ی تزاری. -------------

⁠ماجرای شخصیت مرموز راسپوتین در روسیه‌ی تزاری. -------------

ماجرای شخصیت مرموز راسپوتین در روسیه‌ی تزاری
-------------
قسمت دوم و آخر


⁣راسپوتین به مرور نبض ملکه رو دست گرفته بود و میدونست چی بگه و چطور بگه. با روح و روانش بازی میکرد. وقتایی که نبود، ملکه براش نامه می‌نوشت که ای کاش بودی و سرم را روی شانه‌هایت می‌گذاشتم و این حرفا. همینا باعث شد شایع بشه که ملکه با راسپوتین میخوابه.

⁣تزار آدم ضعیفی بود و ملکه به شدت روش تسلط داشت. راسپوتین که کم کم دشمنانش زیاد میشد، یک بار به ملکه گفته بود تا من زنده باشم، این تاج و تخت هم پابرجاست. (سال ۱۹۰۵ یک انقلاب ناموفق در روسیه انجام شد که تهش تزار اجازه داد دولت پارلمانی سر کار بیاد)

⁣روزنامه‌های اون دوران شده بود خبر راسپوتین. اسقف تعیین میکرد، وزیر و وکیل منتصب میکرد، به ملکه مشورت میداد و کاملا شده بود همه کاره حکومت. اما بیشترین مخالفانش همیشه روی جنبه‌ی رفتار نامتعارف زندگی این بابا تاکید داشتن. زن و بچه داشت، همیشه وقتی از پایتخت برمیگشت دهاتشون ⁣چند تا زن رو با خودش میبرد و اونجا اورجی میزدن به اسم عرفان و این چیزا. زبانش گیرا بود، سخندان بود، و چهره‌ی غریبی هم داشت که روی افراد تاثیر می‌گذاشت. چند ماه قبل از ترور رئیس دولت، استوپلین، این رفته بود پیش یکی پیشگویی کرده بود که این آقا زیاد نمیمونه.

⁣البته میدونیم که کسی قدرت پیش گویی نداره ولی این بابا انقدر در دربار نفوذ داشت که خبرهاش رو می‌شنید که چه اتفاقایی قراره بیافته. بعد شایع میشد که این از آسمون افتاده زمین، پیش گویی بلده، دستاش شفابخشه و .... کم کم منشی پیدا کرد، خونه در اختیارش گذاشتن مریداش بیان ببیننش.

⁣یکی از پیش گویی‌های معروفش این بود که به ملکه گفته بود، اگر من رو آدم‌های معمولی بکشن، اتفاقی برای شما نمی‌افته، ولی اگه از خاندان سلطنتی من رو بکشن، زندگی شما پس از مرگم دو سال بیشتر دوام نمیاره. بطرز عجیبی این اتفاق رخ داد.

⁣وقتی جنگ جهانی اول شروع شد، تزار چند بار از پایتخت دور شد و نزدیک مرزای جنگی رفت، در پایتخت ملکه با فرمان راسپوتین عزل و نصب میکرد. کل کشور روسیه انگار در دستای این مرد می‌چرخید. ملکه بر این خیال بود که اگر راسپوتین نباشه هم پسرش میمیره و هم تاج و تخت به باد میره.

⁣دخالت زیاد در امور کشوری، رفتارهای نامتعارف و روحیات عجیبش، کلی دشمن براش ساخت. دست آخر چند نفر از اعضای خاندان سلطنتی و افراد دولتی تصمیم میگیرن این رو بکشن. چون با وجود این نه تزار نه ملکه به حرف هیچکس گوش نمیدادن.

⁣فیلیکس یوسوپف، از خانواده‌های ثروتمند اون دوره که با تزار فامیل بود، تصمیم میگیره با دو نفر دیگه این رو از بین ببرن. تزار از پایتخت دور بود و وقت مناسبی برای این کار بود. دعوتش میکنن برای شفای مریض بیاد خونه‌ی یوسوپف.

⁣بهش شراب سمی میدن، می‌بینن چیزیش نمیشه. فیلیکس میگیرتش زیر باد کتک، اینم در حالی که میخواست از اتاق خارج بشه، بهش شلیک میکنن. دو سه تیر میزنن بهش از پشت ولی چیزیش نمیشه و لنگ لنگان هی میره. بالاخره تیر چهارم پنجم از پا درش میاره.

⁣جنازش رو دست بسته میندازن تو یک رودخانه. روز بعد وقتی پیداش کردن دیدن دستاش به حالتیه که بازم سعی داشته خودش رو باز کنه و فرار کنه. بعد خبر پیچید، زنای شهر اومدن از رودخونه آب بردن خونه به عنوان آب مقدس برای شفای مریض و این چیزا.

⁣دو سال پس از مرگ راسپوتین، تاج و تخت تزار سقوط کرد و دار و دسته‌ی لنین تزار و خانواده‌ش رو در یک زیرزمینی به رگبار بستن. نیکلای دوم از ثروتمندترین آدم‌های تاریخ بود که اون سرنوشت رو پیدا کرد. جنازه شون رو هم با اسید سوزوندن.

⁣اما افسانه‌ی راسپوتین هنوزم که هنوزه داغه. این کی بود که این همه عاشق داشت؟ حتی یه مدت میگفتن این بخاطر آلت بزرگش بوده که زنا جذبش میشدن. یک موزه در مسکو آلت بزرگی رو مثل مار داخل سرکه کردن که میگن پس از مرگش از بدنش جدا کردن و گذاشتن تو موزه تاریخ.

⁣البته بعدها گفتن این اصلا سیب زمینیه که این شکلی در اومده و اینا دروغه. کسی آلت راسپوتین رو نبریده. خلاصه راسپوتین نمادی هست از فساد و هوسبازی و همین المانش در بسیاری از کارهای هنری در طول این صد سال اخیر پس از مرگش نشون داده شده.

⁣میگن اگر راسپوتین نبود، دربار بیشتر به حرف دولت و دوما گوش میداد. چون اونا همیشه ضد راسپوتین بودن. اگر نبود، پایه‌های سلطنت شل نمیشد تا کار به انقلاب فوریه و سپس کودتای اکتبر بکشه. سر این موارد هزاران جور تفسیر هست در کتابها.

منبع: کتاب راسپوتین اثر ادوارد راژینسکی

------
@friedrish