⁠کیف پاندورا. -------------. قسمت اول

⁠کیف پاندورا. -------------. قسمت اول

کیف پاندورا
-------------
قسمت اول

تقریبا اواسط جنگ جهانی دوم، سال 1943، که آلمان تقریبا کل اروپا رو گرفته بود ولی نیروهای متفقین (آمریکا، شوروی، انگلیس و ...) کم کم داشتن ابتکار عمل رو برای دفع هیتلر دست می‌گرفتن، در ساحل Huelva در جنوب غربی اسپانیا یک ماهیگر دید یک جسد روی آب شناوره.

جسد انگار پالتو تنش بود، چکمه نظامی داشت و یک کیف مشکی زنجیر شده بود به مچ دستش. با دیدن کیف پولش یه کارت هویت ازش پیدا کردن که روش نوشته بود سرگرد ویلیام مارتین، متعلق به نیرو دریایی بریتانیا. ماهیگیر مقامات اسپانیایی رو خبر کرد و جسد رو بردن برای بررسی.

مقامات اسپانیایی سرکنسول بریتانیا، فرانسیس هسلدون، رو خبر کردن و گفتن همچین چیزی پیدا شده. مقامات اسپانیایی متوجه شدن داخل کیف یک نامه محرمانه هست. همین موقع هسلدون با بریتانیا تماس‌های رمزگذاری شده‌ای برقرار میکنه راجع به این مورد.

پس از چند روز از پیدا شدن این جسد، بریتانیا به طرق مختلفی شروع میکنه به ارسال پیغام با مقامات اسپانیایی و راجع به کیف سوال میکردن. اینکه کیف کجاست، چه بلایی سرش اومده و اینکه معلوم بود به شدت نگران محتوای کیف هستن. تلگراف و تلفن و بی سیم و ... بریتانیا شدیدا خواستار اون کیف و نامه بود.

اسپانیا در طول جنگ جهانی دوم به ظاهر بی طرف بود ولی اغلب نظامیانش طرفدار آلمان بودن. خیلی طول نکشید که خبر پیدا شدن این جسد به همراه کیف به گوش نیروهای اطلاعاتی آلمان رسید. نازی‌ها با لینک‌هایی که داشتن تونستن به کیف و نامه دسترسی پیدا کنن.

نیروهای نازی میخواستن طوری نامه رو باز کنن که خود پاکت پاره نشه. خیلی حرفه‌ای یک میله رو از گپ کناری نامه انداختن تو، میله رو داخت پاکت چرخوندن و نامه رو لوله کردن دورش. نامه رو در آوردن بطوری که نه پاکت پاره شد نه مهر و مومش خط برداشت.

چیزی که پس از خوندن نامه فهمیدن براشون سورپرایز بزرگی بود. معلوم شد نامه یک نامه‌ی محرمانه از ژنرال آرشیبالد نای، یکی از معاونان بلند پایه‌ی نیروی دریایی بریتانیا، به هرولد الکساندر بود که یک افسر ارشد بریتانیایی در تونس بود.

ظاهرا اون فرد هم که روی آب افتاده بود و کیف به مچش زنجیر شده بود یک نامه بر بوده و بر اثر سقوط هواپیما داخل آب افتاده. توی نامه از قصد و عملیات نیروهای متفقین علیه نیروهای نازی در جنوب اروپا حرف زده شده بود. توی نامه اومده بود که آمریکا و نیروهای بریتانیایی

میخوان از موقعیت خود در شمال آفریقا، از طریق منطقه‌ی مدیترانه خودشون رو به یونان و ساردینیا برسونن و حملات شدیدی رو علیه نازی‌ها انجام بدن و اون مناطق رو آزاد کنن. محتویات این نامه از اون نیروهای اطلاعاتی بصورت صعودی به بالا رفت تا به شخص هیتلر هم رسید.

هیتلر بخشی از نیروهاش در فرانسه رو به سمت یونان فرستاد و افسران ارشد نظامی دستور دادن که حفظ یونان و ساردینیا بر بقیه مناطق اولویت دارد. تا اینجا به ظاهر همه چی درست بود تا اینکه در 10 جولای سال 1943 نیروهای متفقین

حمله‌ی همه جانبه‌ای انجام دادن و سیسیلی در ایتالیا رو آزاد کردن. اینجا بود که آلمان‌ها فهمیدن گول یکی از برنامه ریزی شده‌ترین فریب‌ها در طول تاریخ نظامی تا به اون روز رو خوردن. اون نامه فیک بود و اون جسد از سردخانه‌ای از بریتانیا اومده بود که لباس تنش کرده بودن.

حالا برگردیم به عقب: چند سال قبل، سال 1939، یک ژنرالی به اسم جان گادفری به همراه دستیارش، یان فلیمینگ (بله، همون آدم خالق جیمز باند) طرحهایی رو با هم پیاده کرده بودن رای فریب دشمن. یک جزوه بود حاوی طرح‌ها و موقعیت‌های مختلف.

فریب دشمن با استفاده از اجساد کار تازه‌ای نبود. هم در جنگ جهانی اول و هم دوم بارها استفاده شده بود. هم برای فریب دشمن در پیدا کردن مناطق حساس و هم برای دیگر نقشه‌ها. خیلی‌هاش هم خنثی میشد و به انجام نمیرسید. اما روی این نقشه‌ی جدید خیلی با جزئيات کار کردن.

------
@friedrish