روایتهایی از اینجا و آنجای دنیا
کیف پاندورا. -----------. قسمت دوم و آخر
کیف پاندورا
-----------
قسمت دوم و آخر
چند نفر از نیروهای اطلاعاتی MI6 بریتانیا شروع کردن به اجرایی کردن جزئيات. مثلا سراغ یک پاتولوژیست رفتن و ازش پرسیدن که ما به چه جسدی نیاز داریم که دکترها و پاتولوژیستهای آلمانی و اسپانیایی رو به اشتباه بندازیم. چون حتما جسد رو بررسی میکردن که آیا فیک هست یا واقعی.
پاتولوژیست گفت برای این نقشه، مرگ ناشی از سقوط هواپیما بیشتر بر اثر شوک ناشی از ترس هست تا غرق شدگی. پس لزوما نیازی نیست ریههای جسد پر از آب باشه. در طول جنگ طبیعتا جنازه زیاد پیدا میشد اما اینا دنبال یک جسد میگشتن که کسی و کاری نداشته باشه که بعدا دنبالش بگردن.
همچنین اینکه جسد باید سالم باشه و حتما فریز شده باشه. حتی اگر از زمان فریز شدنش هم گذشته باشه، نیروهای خبرهی آلمانی متوجهش میشن. یک جسد مناسب رو پیدا کردن که به تازگی بر اثر خوردن مرگ موش مرده بود. وضعیت فیزیکی سالم بود و گذاشتنش برای اجرای نقشه.
اما جزئیات ظاهری: باید لباساش نه انقدر نو میبود که شک کنن نه خیلی کهنه که از ارزش رنکش در ارتش کم بشه. براش اسم انتخاب کردن، کارت هویت چاپ کردن، حتی یکی دو تا قبض لباسشویی و اینا رو مچاله کردن گذاشتن تو جیبش که طبیعی به نظر بیاد. عکس یک دوست دختر فیک رو هم گذاشتن تو کیفش.
خیلی روی جزئیات کار کردن. چون آلمانیها خنگ که نبودن سریع فریب بخورن. برای کارت هویتش گفتن اگه نو باشه میگن برای یک ارتشی قدیمی این کارت خیلی نو هست. پس یه کارت المثنی چاپ کردن که قدیمی به نظر بیاد و این رو به ذهن بیاره که طرف یکی دو بار کارتش رو گم کرده تو جنگ.
برای لباسهاش ساعتها وقت گذاشتن. مدارک فیک رو هم اول گذاشتن تو جیب کتش ولی بعدا گفتن چون توجهی جلب نمیکنه بهتره بزاریم تو کیفی که با زنجیر به دستش وصله. اینطوری بیشتر جلب توجه میکنه. جزئیات به شدت روش کار شده بود.
با استفاده از یک زیردریایی، جسد رو در جنوب اسپانیا شبانه و دزدکی به آب انداختن. حتی روی این قضیه هم روزها کار کردن که جسد حتما جایی بیافته که دیده بشه، که خراب نشه، که جسد غرق نشه و ... در کل یک عملیات پیچیده بوده.
روزهای پس از پیدا شدن جسد، بریتانیا شروع کرد به ارسال پیغامهای رمزگذاری شدهای به اسپانیا و همچنین به سر کنسولش. پیغامهایی که میدونستن آلمانها میتونن رمزگشایی کنن! ازینرو از طریق این پیغامها سعی میکردن آلمانها رو تحریک کنن که نامه رو باز کنن و به این ماجرا اهمیت بدن.
نیروهای نازی پس از خوندن نامه، جسد و کیف رو به سرکنسول بریتانیا تحویل دادن. خود بریتانیا پس از بررسی نامه متوجه شدن که چند بار نامه رو در پاکت در آوردن و دوباره انداختن تو پاکت. ازینرو مطمئن شدن که نامه خونده شده و در آخر با توجه به شواهد متوجه شدن که نقشهشون داره میگیره.
همونطور که گفتم در طول جنگ از این حربهها زیاد استفاده میشه. اما همیشه جواب نمیده. برای این قضیه هم خیلی روی جزئیات کار شدن و این فریب بخشی بود از چند فریب بزرگتر دیگر که آلمانها رو در چند منطقه زمین گیر کردن. این فریبها با تایید چرچیل عملی میشد.
صفحه ویکی پدیای عملیات
گزارش در نیویورکر
------
@friedrish