⁠ماجرای ایمیل‌های کریس اسمیت. --------------. قسمت دوم و آخر

⁠ماجرای ایمیل‌های کریس اسمیت. --------------. قسمت دوم و آخر

ماجرای ایمیل‌های کریس اسمیت
--------------
قسمت دوم و آخر

⁣خب اگه با پاسپورت جعلی رفته خارج، چرا جواب ایمیل نمیده دیگه؟ خودکشی کرده؟ سر اون الماسه که گفتیم پیدا کرده شاید عده‌ای خواستن ازش بدزدن، آیا به قتل رسیده؟ هزاران سوال این شکلی اومد و رفت و کسی نمیدونست جریان چیه. پلیس گفت عکس بهمون بدین.

⁣عکس کریس رو گرفتن و سعی کردن از طریق دوربین‌ها و با تکنولوژی facial recognition یه جایی پیداش کنن. حالا که پاسپورتش میگن مال خودش نبوده، شاید بشه چهره‌ش رو شناسایی کرد تو فرودگاهی جایی. یه مدت هم سر همین قضیه تلف شد و هیچی که هیچی. هیچ خبری از کریس نبود.

⁣پرونده رو از پلیس محلی به اف بی آی منتقل کردن. اف بی آی گفت اصلا چرا باید پاسپورت جعلی باید درست کرده باشه؟ از چیزی فرار میکرده؟ یه جا از شین پرسیدن گفت یه مشکلی با یه شرکتی داشت و همیشه نگران بود که متهم و مجبور به پرداخت بشه. بخاطر همین شاید خواسته کسی آماری ازش نداشته باشه.

⁣ژانویه ۲۰۱۱ شین کل وسایل دفتر 800Xchange رو جمع میکنه و بار میزنه. صاحب ملک که ناراحته از اینکه این واحد پولش رو نداده، پیگیر میشه ببینه مالکش کیه. از یه دوستی میخواد بیاد بررسی کنه که اینا چرا مشکوکن و کسی دفتر نبوده و حالا یهویی خالی کردن.

⁣وارد دفتر 800Xchange میشن که حالا خالیه، بعد از چند دقیقه متوجه یه رد خونی میشن که رو در هست، روی دیوار پاشیده و حتی چند قطره هم روی سقفه. بیشترش هم برای واحد کریس هست. اف بی آی رو خبر میکنن. اف بی آی خون رو آزمایش میکنه و متوجه میشن که بله، برای کریس هست.

⁣تحقیقات زیاد پلیس رو می‌کشونه به یه ویلایی که چند ماه قبل از رفتن کریس به سفر اجاره کرده بودن. آدمایی که مهمون بودن رو پیدا کردن و ازشون بازخواست کردن. یکی دو نفرشون می‌گفت که آره کریس میخواست بفروشه و بره ولی از دست شریکش ناراضی بود و میگفت آدم زبون نفهمیه.

⁣کریس گفته بود که برای فروش شرکت باید مطمئن بشم که شین سرم کلاه نمیزاره. باید کاری کنیم که هنگام امضای قرارداد، اون مقدار پول مشخص رو جایی بلوکه کنه تا نتونه بعدا دبه در بیاره.

⁣پلیس شین رو بازداشت میکنه و میپرسه آقا جریان چیه و این خونا چیه پاشیده اینور اونور. شین میگه ما یه جمعه عصری که بچه‌ها همه زود رفته بودن، دو تایی نشستیم تو دفتر. قرارداد رو امضا کردیم. کریس پول رو گرفت و رفت از اینجا. همین. نمیدونم از چی حرف میزنین.

⁣روز ۲۸ آگوست سال ۲۰۱۱ پلیس پس از تحقیقات، شین رو به اتهام قتل دستگیر میکنه. شین بالاخره مجبور میشه اعتراف کنه که بله سر ماجرای تغییر دکوراسیون دفتر، دعوامون شد، خیلی اتفاقی هلش دادم سرش خورد به میز. خون زیادی ازش رفت.

⁣شین زنگ میزنه به یکی از این دوستاش: ازینا که میان جنازه میبرن و محل رو پاکسازی می‌کنن، اونم میگه ۱۵۰۰۰ دلار بزار تو اتاق، در رو نبند، ما میایم جمعش می‌کنیم. غیب شدن جنازه همان روز اتفاق افتاد و تا الانم که ده سال میگذره هنوز پیدا نشده.

⁣شین به پلیس اعتراف کرد که بعد از این مرگ اتفاقی (که پلیس میگه دروغه و عمدی بوده) کنترل شبکه‌های اجتماعی و ایمیل کریس رو دست گرفته و این سفر خیالی رو مدیریت میکرده. عکس اون دوس دختر کریس رو از اینترنت برداشته اصلا. ایمیلا همه کار من بوده.

⁣چون همه میدونستن کریس میخواسته از آمریکا بره، شین از این موقعیت استفاده کرده و این سفر خیالی رو ترتیب داده و یکسال همه رو سرکار گذاشته بود. هنوز اون شخصی که جنازه رو برد پیدا نشده و خانواده‌ش هم منتظرن خبری بشه که بگن فلان جا دفن شده. شین به حبس ابد محکوم میشه.

⁣و پرونده البته هنوز در جریانه. شین میگه عمدی نبوده اتفاق و فقط یه دعوا بود که این اتفاق ناگوار توش افتاد. پلیس هم میگه خب چرا زنگ نزدی اورژانس چرا رفتی جنازه رو محو کردی. تحقیقات مشخص کرد که شین کلا آدم کلاهبرداری بوده و چندین پرونده مالی دیگه هم داره و این بود پایان ماجرای کریس.

لینک منبع این گزارش

------
@friedrish