روایتهایی از اینجا و آنجای دنیا
گیر افتادن در آنگولا. ----
گیر افتادن در آنگولا
----
قسمت آخر
گفتن حتما درخواستمون به سطح وزیر امور خارجه، هیلاری کلینتون یا خود اوباما رسیده که دارن نجاتمون میده. در حقیقت سناتورهای پیگیر پرونده، ماجرا رو تا سطح ریاست جمهوری بالا برده بودن. از طرفی تلاش پاتریک سینیور در رسانهای کردن بیش از حد داستانشون برای آنگولا داشت بد تموم میشد.
آنگولا دنبال سرمایهگذار خارجی بود و آمریکا هم خریدار نفتش. بخاطر جلب رضایت سرمایهگذاران احتمالی مجبور بودن چهرهی مناسبی از آنگولا نشون بدن که پاتریک داشت اون رو خراب میکرد. عاقبت دولت آنگولا با فشار آمریکا به این نتیجه رسیده بود که نگه داشتن این دو نفر ارزش نداره.
اینجا بود که سناتورهای درگیر پرونده به سفارت آمریکا در آنگولا گفته بودن که قضیه حل شده و برید اونا رو سوار هواپیما کنید. پاتریکها باورشون نمیشد بالاخره از این جهنم دارن میرن بیرون. سفارت دو تا پاسپورت جدید بهشون داد و رسوندنشون فرودگاه. بدون دردسر سوار هواپیما شدن و پرواز کردن.
وقتی هواپیما اوج گرفت، پس از مدتها یک نفس راحت کشیدن. روی دریا بودن و از آنگولا داشتن دور میشدن. حس آزادی و رهایی عجیبی بهشون دست داد که بالاخره دارن برمیگردن خونه. هرچند که این خوشی دیری نپایید و پدر کم کم یاد قرض و وامهاش افتاد. دید که اومد خیر کنه، بدتر بدهکار شد.
وقتی رسیدن آمریکا، یه گوشه نشستن و یه قهوه سفارش دادن. پاتریک جونیور گفت پدر میشه بیام خونه پیش تو امشب رو بمونم؟
پدر گفت: پسرم، فکر کنم منم دیگه مثل تو کارتن خواب شدم. بعد به افق خیره شدن و قهوه رو سر کشیدن.
منبع: سایت Vulture
------
@friedrish