⁠ماجرای جاسوسی که غلط نگارشی داشت. -------------------------

⁠ماجرای جاسوسی که غلط نگارشی داشت. -------------------------

ماجرای جاسوسی که غلط نگارشی داشت
-------------------------
قسمت سوم


⁣هر وقت میرفت سر کار یا برمیگشت در این توهم بود که کسی داره دنبالش میکنه. مثلا وقتی تو اتوبان میرفت، در لحظه‌ی آخر از یک خروجی میزد بیرون و از آینه نگاه میکرد ببینه آیا ماشینی دنبالش میکنه یا نه. این زمانیه که یه سری از اطلاعات رو ارسال کرده بود برای کنسولگری لیبی.

⁣هر صبح هنگام سر کار رفتن کارش این بود که در لاین چپ اتوبان رانندگی کنه، بعد سر خروجی‌ها، به سرعت فرمون رو بگیره بیاد سمت راست و از خروجی خارج بشه! آینه رو مدام نگاه میکرد و مدام نقشه‌های عجیبی غریبی در خیابون‌ها اجرا میکرد.

⁣یه روزی در مسیرش به سمت کار جدیدش، از یک فرعی خارج شد و رفت سمت یک منطقه‌ی جنگل مانندی. یه جا زد کنار و ایستاد کنار ماشین ببینه آیا ماشینی دنبالش کرده یا نه. ۲۰ دقیقه‌ای منتظر موند و یکی دو ماشین رد شدن. چیز عجیبی مشاهده نکرد.

⁣برای محکم کاری چند قدم رفت داخل درختا، دو سه تا مجله‌ی عادی رو گذاشت رو زمین. برگشت سمت ماشین و رفت سر کار. این تله بخاطر این بود که بعد از ظهر برگشتنی ببینه آیا کسی مجله‌ها رو برداشته یا نه. عصر که شد و از همون مسیر برگشت، رفت سمت همون نقطه، ⁣دید مجله‌ها سر جای خودش هستن و کسی حتی دستم بهش نزده. خیالش راحت شد که کسی دنبالش نیست و نگرانیش بیخوده. مجله‌ها تو همون شکلی که گذاشته بود، اونجا بودن و حتی رد پای کسی هم روی زمین دیده نمیشد. یه نفس عمیقی کشید و گاز ماشین رو گرفت و رفت. اما اشتباه میکرد.

⁣مامورای CIA و FBI شش ماه بود که دنبال این بودن بفهمن کی این اسناد محرمانه رو ارسال کرده برای کنسولگری لیبی. افرادی که در سیستم دسترسی به اطلاعات محرمانه داشتن زیاد بود و دنبال چیزی بودن که بتونن نتایج افراد رو فیلتر کنن. وقتی متن رو رمزگشایی کرده بودن، متوجه شدن

⁣نویسنده‌ی این نامه‌ها کلی غلط تایپی داره! تو متن رمزگشایی شده مثلا به جای Association نوشته بود Assocation. یا به جای Confirmed نوشته بود Confrimed. به جای Allegations نوشته بود Alligations و ده‌ها کلمه‌ی اینطوری.

⁣در سازمانهای اطلاعاتی یک جستجوی بزرگ رو انجام دادن و رسیدن به برایان که همکارهاش میگفتن همیشه غلط تایپی زیاد داره. مامور گذاشتن بالاسرش که ببینن چیکار میکنه. اون ماموره که اول ماجرا نامه‌ها به دستش رسید، کارر، اگر شکی هم داشت که شاید برایان جاسوس نباشه، ⁣با دیدن طرز رانندگیش در اتوبان‌ها و اون ماجرای جنگل و مجله و بقیه موارد، شکش به یقین تبدیل شد که کار کار خودشه. اونجایی که تو جنگل مجله‌ها رو گذاشت و خیال میکرد کسی دنبالش نیست، در حقیقتش از دور داشتن نگاش میکردن و بطور زنده با تلفن گزارش میدادن به مرکز.

⁣اونجا کارر از مرکز گفته بود یکی دو نفرتون با ماشین از کنارش رد بشه ببینین چیکار میکنه. و اون چند تا ماشینی که گذشته بودن از کنارش در حقیقت همین نیروها بودن که برایان متوجه نشده بود.

⁣۲۳ اکتبر ۲۰۰۱، در یک روز عادی برایان رفت سر کارش. وارد سیستم شد و مشغول شد. در حالی که پشت سرش و کل دفتر دوربین گذاشته بودن که ببینن چیکار میکنه. اونجا به همکارش گفت که با زن و بچه‌هاش میره تعطیلات به اورلاندو. ولی در حقیقت ساعت ۴ عصر مسیر ماشین رو عوض کرد و رفت فرودگاه.

⁣در فرودگاه منتظر بود اعلام پرواز کنن و به سمت زوریخ، سوئيس پرواز کنه. جایی که قرار بود با مقامات لیبیایی دیدار کنه، مدارک اصلی و مهم رو بهشون بده و پول رو بگیره. تابحال هرکاری کرده بود فقط برای اثبات حرفش پیش لیبایی‌ها بود و مدارک مهم‌تر رو گذاشته بود برای دیدار حضوری.

⁣و پولی هم هنوز نگرفته بود و قرار بود در سوئيس این پول رو بگیره. وارد فرودگاه شلوغ شد، جمعیت زیادی اونجا بود و داشت میرفت سمت گیت. کارر و چند مامور دیگه هم پشت سرش از داخل شلوغی راهشون رو باز میکردن که بهش برسن. با تنه زدن به صد نفر، بالاخره رسیدن پشت سر برایان.


------
@friedrish