روایتهایی از اینجا و آنجای دنیا
. ماجرای فرار حسین نیری از زندانی در آ «ریکا. ------------------
ماجرای فرار حسین نیری از زندانی در آ«ریکا
------------------
قسمت دوم
سال ۲۰۱۲ یک روزی بالاخره حمله میکنن به دکتره و زنش. میدزدنشون، شکنجهشون میکنن و بهشون فشار میارن که جای پولا رو لو بدن. ناامید از یافتن پول، که در واقع هیچوقت همچین چیزی وجود نداشته و توهمشون بوده، دکتره و زنش رو ناجور شکنجه و تو بیابون ولشون میکنن.
زن دکتره سینه خیز خودش رو میکشونه کنار جادهای، پلیس اتفاقی رد میشه از اون طرفا و صحنه رو میبینه. خیلی اتفاقی اون دو نفر زنده میمونن و پلیس میافته دنبال آدمایی که این کارو کردن. از طریق دوربین یک شماره پلاک ماشین پیدا میکنن که برای دوست نیری بوده.
نیری که از این قضیه بو میبره که دوستش لو رفته، پا میشه دوباره فرار میکنه ایران. پلیس هم یک برچسپ تحت تعقیب بهش میزنه و منتظر میمونن برگرده آمریکا. طی این مدت، گیر میده به زنش که بیا فلان کشور برام پول بیار. دارو بیار. لباس بیار. کورتنی هم میگه نمیدونم چرا ولی منم انجام میدادم
پس از چند سال رابطه این دو نفر بخاطر رفتار ناپسند نیری قطع میشه. پلیس اما به زنش اینور دنیا میگه تو بیا به ما کمک کن این بابا رو بازداشت کنیم. طی همین مکالمات، کورتنی دوباره شروع میکنه به صحبت کردن با نیری و پیشنهاد یک قرار رمانتیک میده بهش که پاشو بیا بارسلونا اونجا با هم باشیم.
اسپانیا با آمریکا قرارداد استرداد مجرمین داره و پلیس میخواست از این طریق بازداشت کنه. کورتنی که رابطهش رو سعی میکرد با نیری گرم نگه داره، سعی میکرد خامش کنه که پاشه بیاد اونجا. نیری اما گفت من نمیام اسپانیا، بریم پراگ. کشور چک هم همین قرارداد رو با آمریکا داره.
نیری رسید پراگ و از پلههای هواپیما پایین نیومده، پلیس در دم بازداشتش کرد. حدود یکسال در زندان چک اسلواکی میمونه تا کارای قانونی استردادش تکمیل بشه. سال ۲۰۱۳ بالاخره برش میگردونن آمریکا به جرم آدم ربایی، شکنجه، دزدی و ... و میافته زندان.
سال ۲۰۱۴ بالاخره به هفت سال حبس محکوم میشه و میافته زندان. تو زندان با یک خانم ایرانی دیگه آشنا میشه که معلم زبان انگلیسی هست و به زندانیای خارجی اونجا زبان یاد میده. ازش میخواد یک نقشه هوایی از زندان از طریق گوگل ارث بهش بده. اونم براش میاره.
با ارتباطاتی که بیرون هم داره، از یک سری گپهای امنیتی سیستم زندان هم استفاده میکنه ولی ابزارهایی رو قاچاق میکنه داخل. از کارد و چاقو گرفته تا وسایل دیگه. دو نفر دیگه رو هم در داخل زندان ترغیب میکنه که همون دونگ و جاناتان هستن.
نصف شبی با استفاده از این وسایل میلههای سلول رو میبرن. وارد فضای داخلی و عمومی زندان میشن. میرن سمت یک دریچهی ونتیلاتور بزرگ که به سمت بالاست و به سقف زندان میرسه. با تکیه بر شافتی که داخل کانال هست خودشون رو میکشن به سمت پشت بوم زندان.
حالا بماند طی این مسیر هم چند مانع فلزی دیگری هم هست که اونا رو هم میبرن! (چه ابزاری داشتن معلوم نیست). میرسن رو سقف زندان. با استفاده از پتوهای پاره شده و کابل و سیم، یک طناب بلند از قبل بافته بودن. از پشت بومی که ظاهرا نگهبان نداشته، طناب رو میندازن پایین.
با استفاده از این طناب، از چهار طبقه زندان میان پایین و کار انقدر بی سر و صدا انجام میشه که نه صدایی در میاد نه کسی اونا رو میبینه. خیلی آروم و ساکت قدم میزنن سمت خیابونهای اطراف و بعدش از جایی زنگ زدن به تاکسی و ادامهی ماجرا.
حالا در اون متل پیرمرد راننده تاکسی که داشت آمار جرم اینا رو گوش میداد، بیشتر و بیشتر میترسید ازشون. دونگ و جاناتان هردو متهم به قتل بودن. و نیری هم که آمار بالایی داشت، سردستهی اونا محسوب میشد. پیرمرد احساس میکرد که مرگش نزدیکه و راه فراری نداره.
با توجه به اینکه تلویزیون زیاد روی فرار این سه نفر مانور داد، تصمیم گرفتن قیافهشون رو عوض کنن. اول کاری که کردن این بود که یه ون دزدیدن. بعدش رفتن آرایشگاه و به خودشون رسیدن. رفتن خرید و لباسای نو خریدن و رفتن سمت یک متل جدید.
هرجا میرفتن این پیرمرد رو مینداختن جلو که براشون اتاق اجاره کنه. در متل جدید، با غذا و نوشیدنیهای زیادی که خریده بودن، جشن گرفتن. همون شب بخاطر مستی زیاد، نیری شروع میکنه به متلک پروندن و حرف زدن و دعواشون میشه. کار به زد و خورد میکشه و دونگ رو میزاره زیر چک و لگد. بعدش بیخیال میشه.
------
@friedrish