روایتهایی از اینجا و آنجای دنیا
فرار از کره شمالی. ---. بخش دوم
فرار از کره شمالی
---
بخش دوم
خواندن بخش اول
اما دیدن این دیویدیها خبر از دنیای دیگری میداد که هیچ چیزش شبیه به این کشور الگوبرداری شده از شوروی نداشت. اما چیزی که بیشتر توجهش رو جلب کرد، داستانهای عاشقانه بود. در کره شمالی همه عاشق فرد اول کشور هستن، اما تو کره جنوبی ظاهرا عشق فردی مقدم بود بر همه چی.
تو تخیلاتش میدید که ظاهرا دنیایی وجود داره که میشه توش آزادانه عاشق بود. بدون اینکه از کسی بترسی و بدون هیچ اجباری. این دیویدیها ذهنیتش رو از دنیای خارج عوض کرد. اما شوهری داشت که دست بزن داشت و بچهای که باید بزرگش میکرد.
با وجود اینکه با فروش گیاهان دارویی قاچاق شده از کوههای اطراف، زندگی نسبتا خوبی داشت اما از کار اجباری دولتی هم خسته شده بود؛ در طول هفته روزهایی رو مجبور بود بود خیابانها رو پاک کنه و همزمان حفظ ظاهر کنه از اینکه عاشق مملکت و رهبران قهرمان کره شمالیه.
اینطور بود که پیشنهاد اون دلال رو پذیرفته بود به امید رفتن به دنیای آزاد اما تیرش به سنگ خورده بود و حالا در دهاتی در چین گیر کرده بود. در چین، صبح تا شبش با کشاورزی و کار خونه پر میشد. تا دو سال اول در چین زبان ماندرین بلد نبود و با حرکات دست منظورش رو میفهموند.
البته از اینکه شوهر جدیدش کتکش نمیزد کمی خیالش راحت بود چون میدید بقیه زنهای خریداری شده در منطقه هر روز از شوهراشون کتک میخورن. از کشاورز چینی بچه دار شد و طی سه سال اول دو تا بچه آورد. اینها همه جزء وظایفش بود
اما به شدت از محیط خفقانآور و زندانمانند اونجا بدش میومد. خانواده همسر جدیدش هم به شدت پیگیرش بودن که مبادا فرار کنه یا با بقیه زنهای کرهای بخواد صحبت کنه. همین باعث شد که در چند سال اول زندگی در چین وضعیت زندگی در اسارت رو بدتر از کره دید. افسرده شد.
با وجود اینکه خانواده همسرش به شدت ایزولهش کرده بودن، اما این زنهای کرهای تونستن به مرور زمان راههای رو برای تماس با همدیگه پیدا کنن. چهار سال از اسارتشون در چین گذشته بود و ۶ زن کرهای در اون منطقه وجود داشتن. اینا با هم سعی میکردن با همفکری راه فراری رو به سمت کره جنوبی پیدا کنن.
اون زنای دیگه میگفتن که آدمهایی هستن که در قبال چند هزار دلار، میتونن ما رو ببرن به کره جنوبی اما طبیعتا ریسک بزرگی بود از اونجایی که یک بار بهشون خیانت بزرگی شده بود. اما سال ۲۰۱۶ دو تا از زنها این ریسک رو پذیرفتن و با قاچاقچیا رفتن به سمت سئول.
پس از چند ماه بیخبری، خبر رسیدنشون به سئول به گوش زن داستان ما رسید. اون زنها از سئول سعی کردن با دهاتشون در چین تماس بگیرن و بالاخص خواستن باهاش صحبت کنن. یکی از افرادی که اونا رو برده بود برگشته بود به چین و دزدکی یه تلفن همراه بهش داد. زنها گفتن توام بیا.
اما پولی نداشت. این موضوع رو به اون آقایون گفت اونا هم گفتن شاید بتونیم از طریق خیریه پولی برات جمع کنیم. چند ماه گذشت و اونا برگشتن. گفتن اسمت تو «سازمان زیرزمینی مخفی» کره شمالی در اومده و تو رو به رایگان میبرن کره و پولش رو یه خیر دیگه میپردازه.
معمولا این کار سازمان ملل هست که مهاجرای کره شمالی رو به سلامت به مقصدشون برسونه اما چون چین به این افراد برچست «مهاجران اقتصادی» میزنه، سازمان ملل کاری ازش بر نمیاد و ازینرو داوطلبانی که زیرزمینی کار میکنن این مهم رو بر عهده میگیرن.
اواخر سال ۲۰۱۷، تقریبا پنج سال از اسارت این زن میگذشت که شوهرش برای سفری به خارج از روستا رفت. همراه با دو تا بچهش و پنج زن کرهای دیگر فرصت رو غنیمت شمرد و از روستا خارج شد. برای بار دوم دل به دریا زد به امید اینکه اینبار بتونه به کره جنوبی برسه.
خواندن بخش آخر
------
@friedrish