⁠فرار از کره شمالی. ---. بخش اول

⁠فرار از کره شمالی. ---. بخش اول

فرار از کره شمالی
---
بخش اول

⁣تقریبا فرار از کره شمالی غیرممکنه چون یا کشته می‌شی یا سر از اردوگاههای کار اجباری در میاری. اما زنی از اهالی کره تصمیمش رو گرفته بود. برای سالها رویای فرار رو در سر داشت و عزمش جزم بود. اما نقشه اونطوری که می‌خواست پیش نرفت.

⁣برای حدود دو دهه، یک شبکه‌ی زیرزمینی در کره شمالی به هزاران نفر کمک کرده که از کشور خارج بشن. شبکه‌ای متشکل از افراد داوطلب که آدم‌ها رو اول به چین می‌برن، سپس با طی کردن هزاران کیلومتر و عبور از چند کشور، اونا رو به کره جنوبی می‌رسونن. کاری طاقت‌فرسا و بسیار سخت.

⁣هنگام کار روزانه، مردی پچ‌پچ‌ کنان بهش گفت که اگه میخوای من میتونم از کشور خارجت کنم. بهش گفتن ما میتونیم ببریمت چین، اونجا یه شغل برات دست و پا کنیم و پس از یکی دو سال با پولش می‌تونی بری کره جنوبی.

⁣سال ۲۰۱۲ بود و این زن متاهل، یک بچه هم داشت. از این پیشنهاد استقبال کرد و ریسک مرگ یا اردوگاه کار اجباری رو پذیرفت و با خودش گفت :«با پولی که تو جین جمع می‌کنم، می‌تونم بعدا بچه‌م رو هم بیارم پیش خودم و با هم بریم کره جنوبی». از شوهرش متنفر بود. از همه چیز متنفر بود.

⁣جایی که این زن زندگی میکرد نزدیک به مرز چین بود. مرز به شدت امنیتی بود. شبانه باید با پای پیاده ده‌ها کیلومتر رو طی میکردن تا از مرز رد بشن. به قاچاقچیا اطمینان کرد. مسیر سخت و ناهموار و پر از استرس رو رد کردن. اما وقتی داخل خاک چین شدن با حقیقت ناگواری روبرو شد.

⁣اون قاچاقچیا در اصل دلالانی بودن که زن‌ها رو از کره شمالی قاچاق می‌کردن به چین و اونجا میفروختن. چین برای سالها قانونی داشت به اسم قانون «تک فرزند» و خانواده‌ها حق نداشتن بیشتر از یک فرزند داشته باشن. ازینرو، خانواده‌ها از سر ناچاری، جنین‌های دختر رو می‌کشتن و پسرها رو نگه می‌داشتن.

⁣این قانون باعث ناترازی جنسیت در چین شد و جمعیت مردان به شدت بالا رفت. میلیون‌ها مردی که بدون پارتنر مونده بودن و تو خواب هم نمی‌دیدن روزی با زنی باشن. ازینرو برخی شهرها رو آورده بودن به خریدن زن‌های کره شمالی از همین راه قاچاق. این زن هم ناخواسته وارد این بازی شد.

⁣در جایی که این زن‌ها خرید و فروش می‌شدن، این زن بیچاره رو نشوندن برای تعیین قیمت. پس از چک و چانه‌ی زیاد، یک کشاورز فقیر چینی این زن رو با قیمت ۸۰۰ دلار خرید. حالا این زن نه زبان بلد بود نه اصلا می‌فهمید جریان چیه. هرکس که میومد دستشو می‌گرفت باهاش میرفت.

⁣اما چی شد که داستان به اینجا کشید؟ چرا این زن فرار کرد و چرا می‌خواست این مسیر هزاران کیلومتری رو با دست خالی خودش رو برسونه به کره جنوبی؟

⁣زن قصه‌ی ما که متولد اواسط دهه‌ی ۷۰ میلادی بود، از زندگی‌اش ناراضی بود. در دهه‌ی ۹۰ از قحطی شدید کره جون سالم به در برد. در اون قحطی شدید مردم رو آوردن به خوردن حشرات، قورباغه و هرچی دستشون رو می‌گرفت. میلیون‌ها نفر کشته شدن. اگر هم کسی غر میزد، سر از گولاک‌های مخوف در میاورد.

⁣اما در نوجوونی بچه زرنگی بود. شهرشون نزدیک به مرز چین بود در یک منطقه کوهستانی. اون موقع‌ها مردم یاد گرفته بودن که یه رودخونه‌ای رو شنا کنن و برن تو دل جنگل‌ها به امید یافتن غذا و اواسط دهه ۲۰۰۰ بود که تو این کار حرفه‌ای شده بود و تقریبا مشکل گشنگی نداشت.

⁣اما جدا از پیدا کردن غذا، بعضی وقتا چیزهایی هم از خارج به داخل قاچاق میشد از جمله دی‌وی‌دی‌هایی از اپراهای اجرا شده در کره جنوبی. به مردمان کره شمالی گفته بودن که مردمان کره جنوبی آدم‌هایی مفلوک و بدبخت هستن که زیر چکمه‌های امپریالیسم آمریکا زندگی حقیرانه‌ای دارن.

خواندن بخش دوم


------
@friedrish