⁠اروین ون هارلم. ---. بخش دوم …⁣شبها از طریق رادیو کدهایی رو به شوروی مخابره می‌کرد

⁠اروین ون هارلم. ---. بخش دوم …⁣شبها از طریق رادیو کدهایی رو به شوروی مخابره می‌کرد

اروین ون هارلم
---
بخش دوم


⁣شبها از طریق رادیو کدهایی رو به شوروی مخابره می‌کرد. چون آدم باهوشی بود، خودش هم ایده می‌داد و یکی از ایده‌هاش نصب میکروفون‌های مخفی در مکان‌های حساس بود که البته بعضی‌هاش اجرایی نشد. کارش خوب پیش میرفت تا سال ۱۹۷۷ تا اینکه از پراگ پیغامی رو دریافت کرد.

⁣در پیغام نوشته شده بود: مادرت در چکسلواکی به کمک صلیب سرخ سعی داره پیدات کنه. اگر صلیب سرخ باهات تماس گرفت، درخواستشون رو قبول کن.» این پیغام در حقیقت از طرف شوروی بود و برای اینکه این جاسوس لو نره، گفته بودن اگر اومدن سراغت بگو آره مادرمه و همه چیز رو طبیعی جلوه بده.

⁣اروین هم چند بار نامه رو خوند که هضم کنه جریان از چه قراره. همون سال از طریق سفارت هلند نامه‌ای به اروین رسید که توش نوشته بود مادرت میخواد تو رو ببینه. سفارت هلند آدرس خونه‌ی اروین رو به جوانا داده بود. اروین هم نامه‌ای نوشت با این مضمون که «مادر عزیزم، بی‌صبرانه...».

⁣سال ۱۹۷۸ جوانا به لندن رسید. در ایستگاهی منتظر بود که مردی از پشت زد رو شونه‌ش و ازش پرسید:« شما خانم ون هارلم هستید؟». جوانا گفت:«بله». اروین گفت:«مادر، من اروین هستم، پسر شما». همدیگر رو غرق در بوسه و آغوش کردن و در طول ساعات و روزهای بعد مدتهای مدید با هم از گذشته می‌گفتن.

⁣اروین براش شامپاین باز می‌کرد، به رستوران می‌بردش، کادو براش می‌خرید و تمام تلاشش رو می‌کرد که جوانا به چیزی شک نکنه. پس از مدتی که جوانا پیش اروین موند، ازش دعوت کرد که به هلند بره و با خانواده‌ی ون هارلم آشنا بشه. گفت حتما خانواده‌م از دیدن تو خوشحال می‌شن.

⁣بهرحال اروین رو از یک سالگی کسی ندیده بود و یک معجزه رخ داده بود. اروین مجبور بود قبول کنه و گفت شما برو منم میام هلند. اروین به هلند رفت. همه اعضای خانواده جمع شده بودن و همچون یک موجود عجیب و غریب بهش نگاه و وراندازش می‌کردن. آیا کسی شک کرده بود که این اون نیست؟

⁣از طرفی داشتن یک مادر هلندی - یهودی، کاور خوبی بود برای اروین. کارهاش اما خوب پیش می‌رفت و مشکلی نبود. پا رو فراتر گذاشته بود و حتی از پایگاههای انگلیسی که زیردریایی‌های شوروی رو ردیابی می‌کردن هم آمار جمع کرد. بخاطر هوش بالاش، اطلاعات زیادی به دست میاورد و مخابره می‌کرد.

⁣حتی تونسته بود مخفیانه به پایگاه نیرو دریایی انگلیس هم نفوذ کنه و اطلاعات حساس نظامی رو به دست بیاره. شوروی بخاطر خدماتش در همون سالها در پراگ یک مهمانی مخفی ترتیب داد و مدال شجاعت بهش دادن. دفعه‌ی بعد که جوانا برگشت لندن، دید خونه‌ش بزرگتره و زندگیش لوکس‌تر شده.

⁣هر بار که جوانا رو می‌دید، همه جوره براش کادو می‌خرید و غرق در محبتش می‌کرد. همچون یک بازیگر خیلی خبره. هرچند از ته دل از این بازی‌ها خسته شده بود: در ذهنش، جوانا یک نازی، یک فاشیست و یک خیانتکار بود. اروین دوباره پاشد رفت هلند که دوست دختر جدیدش رو معرفی کنه به خانواده‌ی ون هارلم.

⁣یک شبی ساعت ۳ صبح تلفن زنگ خورد. جوانا بود. گفت پسرم میدونم دیر وقته ولی کاریش نمیشد کرد. من میخوام بیام لندن و پیش تو زندگی کنم. به نظرم باید این سالها رو بیشتر با هم بگذرونیم و ... . اروین هم در تایید حرفاش گفت آره و حتما و منم همین فکر رو داشتم.


------
@friedrish