تامپسون (۱۹۹۶، ۳۵) از فرا نقش چهارمی به نام «فرا نقش منطقی» سخن به میان می‌آورد که مجموعه‌ای از بندها را به هم ربط می‌دهد در حالی

تامپسون (1996 ، 35 ) از فرا نقش چهارمي به نام «فرا نقش منطقي»سخن به ميان مي آورد كه مجموعه اي از بندها را به هم ربط مي دهد در حالي كه سه فرا نقش اول درون يك بند ايفاي نقش مي كنند. در اين رويكرد، هر عنصري از زبان با ارجاع به نقش آن در سيستم كلي زبان تعريف و تبيين مي شود. بر اين اساس دستور نقشي، چيزي است كه همه واحدهاي زبان (بندها، عبارت، واژگان و...) را به عنوان عنصري كه در قالب و شكل دهي نقش ها دخالت دارند با هم مي بينند و در ارتباط با يكديگر تفسير مي كنند.( هاليدي 1985،xiii ).
هليدي خود در توضيح اين دستورچنين مي گويد : اين دستور يك دستور نقش گراست زيرا براساس چگونگي كاربرد زبان طراحي شده است.
هر متني فراگفتاري يا فرانوشتاري، دربافت كاربردي، مفهوم خود را باز مي يابد. علاوه بر اين، كاربرد بيش از ده ها هزار نسل در طي اعصار تاريخ است كه نظام زبان را به وجود آورده است و
در طي اين اعصار، زبان براي ارضاء نياز انسان بتدريج رشد كرده است و بر اساس نقشي كه در ارتباط با نيازها ايفا مي كند سازماندهي شده است(هاليدي، 1985، xiii).
2-5 از تحليل كلام به تحليل كلام انتقادي :
گرايش جديدي در دهه هاي اخير تحت عنوان تحليل كلام انتقادي به وجود آمده است و انتقاداتي را بر مطالعات كلامي و از جمله نظريه نظام مند-نقشي هاليدي وارد آورده كه چند مورد را به اختصار توضيح مي دهيم. نكته مهم اين است كه اين گرايش خود از درون نقش گرايي برخاسته ولي سطوح بالاتر و انتزاعي تري را شكل دهنده كلام معرفي مي كند.
ديويد برچ زبان شناسي هليدي را همانند چامسكي زبان شناسي جمله دانسته است. او معتقد است كه متن به عنوان يك واحد صوري در زبان است كه در حقيقت مثل يك ابر جمله عمل مي كند. اين مساله باعث شده كه دستور متن به عبارات پيچيده منطق صوري تبديل گردد.
نورمن فركلاف بين اهداف انتقادي و اهداف توصيفي تحليل كلام تمايز قائل مي شود . او معتقد است كه بازنمايي هاي ايدئولوژيكي به خاطر طبيعي بودنشان بديهي فرض شده اند و در تحليل كلام توصيفي غالب در دوره اخير آنها را ناديده گرفته اند(ر.ك.فركلاف 1995 ).
به طور كلي بيشترين انتقادي كه تحليل گران كلام انتقادي برصاحب نظران تحليل كلام از جمله هليدي وارد آورده اند اين است كه آنها با كلام به طور «انتقادي» برخورد نكرده اند و متون را به صورت متوني بي طرف و عاري ازهرگونه ايدئولوژي درنظرگرفته اند. زبان شناسان انتقادي دريافته اند كه اشخاص ، در مقابل حوادث يا رويدادهاي زباني كه از پيش در قالب واقعيت هاي اجتماعي تبلور يافته اند، بي علاقه ، خنثي، مشاهده گر منفعل نمي باشند. بلكه به عكس آنها داراي گرايشات سياسي هستند. اينگونه تحليل گران انتقادي تلاش مي كنند كه با رويكرد و اتخاذ روش انتقادي در مطالعات زباني روشي ابداع كنند كه بتواند منشا تغييرات سياسي – اجتماعي در جامعه باشند (برچ،1991،791 ).
@linguisticsacademy
ص۳
وبلاگ زبان شناسان جوان