‏من خطم خیلی بد بود، منو کلاس خط نستعلیق ثبت نام کردن (مثل این بود که یکی پاش درد کنه دندونشو عصب کشی کنن) اسم مربیمون آقای یزدی ب

‏من خطم خیلی بد بود،منو کلاس خط نستعلیق ثبت نام کردن(مثل این بود که یکی پاش درد کنه دندونشو عصب کشی کنن)اسم مربیمون آقای یزدی بود.
کلاسش تو یه دکون ته پاساژ بود.من وسط کلاس دستشوییم گرفت بهش گفتم آقا اجازه ما بریم دستشویی؟یه کلید داد گفت درش قفله باید با کلید بری.
من بدو بدو رفتم ته پاساژ که برم دستشویی که ناگهان دیدم دو نفر اون تو مشغول اعمال منافی عفتن!
برگشتم دوباره سر کلاس،آقای یزدی گفت در باز شد؟الکی گفتم بله بله،خلاصه بهم مشق داد با قلم و دوات که کلمه ( ب ) رو بنویسم.
هنگام لغزش قلم رو دوات جرچ جرچ صدا میداد منم همزمان با اون صدا گاز های گلخانه ای شکممو با تلفیقی از هنر و موسیقی ، دقیقا با همون صدا خارج میکردم.
دکون آقای یزدی کوچک بود و کلی غیر من هنرجو چپیده بودن توش.
یه جوری شد شیشه های کلاس مثل زمستون بخار کرد،یزدی یکم پیف پیف کرد دید فایده نداره برگشت گفت؛ هر کی میخواد بره میتونه بره خونه.
هنوز کلامش منعقد نشده من پاشدم و انقدر هول بودم که در دواتو نبستم.
همونطور گذاشتم تو کیفم از رو سر بقیه پریدم بیرون.
خونه ما تا دکون یزدی یه دو کیلومتری فاصله داشت و پیاده میرفتم.
کیلومتر اولو با تولید صدای موتور برای تحمل فشار طی کردم.
یه صد مترم مثل زائویی که کیسه آبش ترکیده دست رو دیوار رفتم که دیگه مغز فرمان تخلیه فوری و حداقلی برای سرریز اضطراری سد ره صادر کرد .
محموله نیمه داغ غلطید و مثل سنگی که از کوه افتاده خودشو زد به درو دیوار افتاد تو پاچه.
منم رفتم مدل اجابت مزاج سگ لب درخت یه پامو دادم بالا و خیلی آروم پاچمو دادم بالا انداختمش پا درخت.
مغز سریع فرمان ثانویه رو صادر کرد که این فقط پیش درآمد بود و اگه تا 5 دقیقه دیگه کل مجموعه ره به محیطی امن و ایمن نرسونی با تخلیه حداکثری هممون غافلگیر میشیم.
لعنتی محموله ارسالی، با برخورد به پا و چند نقطه درگیر ، داشت ایجاد عرقسوزی میکرد و مجبور بودم با پای 45 درجه باز بدوم تا خونه.
یه مگسه هم که از بو مست شده بود باهام کورس گذاشته بود هر از گاهیم دست به حملات کور کورانه و نا منظم میزد ولی هی دوروبرم میچرخید تق تق انتحتاری خودشو میزد بهم.
درست چند ثانیه قبل از ددلاین انفجار خودمو رسوندم خونه و فاصله در ورودی تا در مستراحو دیگه پرواز کردم.
بعد از خلاصی از بحران تازه فهمیدم عمق فاجعه چقدر بوده؟کل ساختمونو بو ورداشته بود تازه از صدای خنده های غریبه فهمیدم مهمونم داریم.
حالا خونه ما طوری بود که اول از مستراح شروع میشد بعد پذیرایی بعد حموم و اتاقا.
یعنی باید میرفتم اول با مهمونا سلام علیک و روبوسی میکردم ، بعد میرفتم سمت حموم.
نگاه کردم دیدم عجله ای که شلوارمو کشیدم پایین دونه های قهوه ای شتک زده تا سقف.
شلنگ پرفشارو گرفتم تا دونه های ماجراجو رو مشایعت کنم پایین.
بعد کلی تقلا ، تازه چشمم خورد به شورت!!!!!
من نمیدونم اون مدل شورت چی بود اون دوره مد بود؟؟؟
رنگ طوسی کمرنگ کمرنگ با پارچه لیز تا زیر زانو.
وقتیم آب میخورد حجمش میشد اندازه پرده پذیرایی !!
اونجا بود که به کشفیات بزرگی نائل آمدم و تازه فهمیدم گویا پوست گوجه،ذرت،هسته انگور قسمت هایی از عدس و خود کنجد کمپلت اصلا هضم نمیشن.
نمیفهمم که چطوری میگن کنجد 8 برابر شیر کلسیم داره؟این که نه شکل ظاهریش تغییر میکنه نه رنگو اندازش چه بسا کلن کنجد دوباره بازیافت بشه و رو نون بربری تناسخ وار به چرخه زندگی برگرده.
از تفکرات علمی خارج شدم و دوباره فکرم به معضل گرفتار آمده پرتاب شد.
شورتو که دیگه نمیشد پوشید و شالاپ شالاپ با اون بو رفت روی مهمونو بوسید
تو دستم که نمیشه گرفت در حالی که آب قهوه ای ازش میچکه رفت، با مهمون دست داد !
پس در نتیحه بهترین راهکار فرو کردن شورت کذایی تو چاه مستراحه.
بله ،بهترین راه همینه !!!!
درنگ نکردم و با دسته توالت شور مثل چرخ گوشت، شورتو دادم رفت تو سوراخ.
صد هزار مرتبه شکر که شلوارم قهوه ای بود و ظاهر قضیه فاکتور حل بود.
بعد نیم ساعت تقلا پریدم بیرون با ده دوازده نفر ماچو بوس که چقدر بزرگ شدی هزار ماشالا،خزیدم تو حموم،یکی از مهمونای بخت برگشته 158 کیلیویی ما در خلال اینکه من حموم بودم تلنگش گرفته و رفته بود مستراح.
حضرت ازونا بوده که هر وعده غذایی 10 کیلو میخورده و هر وعده اجابت 9 کیلو خالص میریده.
هیچی دیگه اینم یه سنگ مستراح کامل تا جا پا لب به لب پر کرده.
هی سیفون کشیده نرفته پایین هی آب گرفته نرفته نگو شورته چاه مستراحو کیپ کرده و هی آب خورده هی حجمش زیاد شده و کلن جلوی شریان های حیاتی چاه ره گرفته و راهآب بسته شده.
فامیل سنگین وزن انقدر آب ریخته که تا زانوش آب و انو گه بالا اومده ،نه روش میشه تو اون وضعیت بیاد بیرون نه کسیو صدا کنه خلاصه بدتر از کتاب تو بد مخمصه ای گرفتار اومده بود و دلش میخواسته زمین مستراح دهن باز کنه هم خودش هم تولیدات انبوهشو یکجا ببلعه.