همش هم استراحت نبود!. هرکس رو‌ نیگا میکردی، مشغول کاری بود!

#زندگی_در_کمپ_روسی

همش هم استراحت نبود!
هرکس رو‌ نیگا میکردی، مشغول کاری بود!
حتی وقتی هم که یکجا نشسته بودن، احساس میکردم شاید دارن برنامه‌ریزی میکنن و یا مدیتیشن میکنن!
ولی بهم گفتن بذار بدنت و قلبت بهت بگه چیکار کنی! اینطوری باهم آشتی میکنین!!
تا حالا تو به بدنت دستور دادی، یکم هم گوش بده ببین اون چی میخواد!

البته من هر چی به بدنم گوش دادم چندتا چیز بیشتر نمیخواست!

استیک، همبرگر، پاستیل، شکلات، سوسیس و ...

دیدم اینطوری نمیشه!
انگار کل بدن من تشکیل شده از معده!! یکم باید عنانش رو اول خودم دست بگیرم.

سعی میکردم هرکاری از دستم برمیاد انجام بدم.

شستن ظرفها، کمک در درست کردن غذا
هیزم جمع کردن و شکوندن برای آتیش
شستن چادرهای که توی طوفان کثیف شده بود و چسب زدن و دوختن پارگیاشون.
کمک در سیم کشی پنل خورشیدی برای داشتن برق
حتی دیگه اگر‌کاری نبود، دبه‌های پنج لیتری رو برمیداشتم و میرفتم از رودخونه آب میاوردم.

یه مواقعی میدیدم نشستن و از دور و در سکوت دارن نگاهم میکنن!

به خودم میگفتم نکنه اشتباهی دارم انجام میدم و بعدا فهمیدم که نه. داشتن در مورد تفاوت آدمها و فرهنگها فکر میکردن.

روز آخر همه نشستیم دور هم و چند ساعتی حرف زدیم.
یکم روسی، یکم انگلیسی و مایقی رو هم از #گوگل_ترنسلیت کمک گرفتیم.

در مورد مدل زندگیمون حرف زدیم، اینکه هرکدوم به نحوی بیخیال مدل زندگی قبلیش شده وداره براساس دلش زندگی میکنه.

هرکدوممون به شکلی درآمد ماهانه، روتین زندگی، دنبال پول دویدن، زندگی شهری و افسرده شدن رو رها کردیم.

اومدیم جوری که میخوایم زندگی کنیم و در واقع تازه نفس بکشیم.

این یعنی آزادی!

یه جایی خوندم:

👈☠️حقوق ماهیانه یک نوع رشوه است، تا رویاهاتو فراموش کنی

@misgray