اینجا تلاشهای ادبیام (شامل داستان کوتاه، داستانک، یادداشت، و پاراگرافهای منتخبِ کتابهایی که میخوانم) را به اشتراک میگذارم. گاهی هم موسیقیای که به دلم مینشیند. همراهیِ شما نعمتی است که شاید باور نکنید چهاندازه برایم عزیز است. @mohsensarkhosh
طاووسهای بیدم
#قصه
طاووسهای بیدُم
روزی شیرِ جوان که تازه به قدرت رسیده بود، داشت در قلمرواش قدم میزد که طاووسِ نری را دید. طاووس دُم بزرگ و رنگارنگش را مانندِ چتری زیبا گشوده بود و دورِ طاووسِ مادهای میچرخید و میرقصید. طرحهای شگفتانگیز و رنگارنگِ دُمِ طاووس، زیرِ نورِ آفتاب میدرخشید. چشمهای شیر با دیدن این منظره خیره شد. از اینکه میدید با تمام قدرت و جبروتش، نمیتواند چنین شکوه و زیبایی را داشته باشد خشمگین بود. برای همین حکم کرد که دیگر در قلمرو او هیچ طاووسی حق ندارد دُماش را باز کند. کفتارها و شغالها مأمور شدند تا بر اجرای این حکم نظارت کنند. روزهای اول چند طاووسِ جسور، یا از همهجا بیخبر، در بندِ کفتارها گرفتار شدند. شیر دستور داد آنها را پیشِ چشم حیواناتِ جنگل بِدَرَند، تا درس عبرتی شود برای هر طاووسی که بخواهد با زیباییاش به مقامِ شیر اهانت کند. تا مدتی تنبیه و کشتارِ طاووسهایی که از حکمِ شیر سرپیچی کرده بودند همچنان ادامه داشت. خیلی از طاووسها حتی بیگناه به دندانهای بُرندهی شغالها سپرده میشدند، چون کلاغها و کرکسها که از قدیم کینهی طاووسها را به دل داشتند، اخبارِ دروغی شایع میکردند.
یک سال که از اجرای حکم گذشت، دیگر هیچ حیوانی به یاد نمیآوَرد آخرین بار کِی طاووسی را با دُمِ گشوده دیده است. بیشترِ طاووسها که حتی جرئت نداشتند دُمِ بستهشان را هم بالا نگه دارند، آن را روی زمین به دنبال خود میکشیدند تا اینکه دُمشان کمکم ساییده و کوتاه و کوتاهتر میشد. حالا دیگر حیواناتِ زیادی در جنگل به دنیا آمده بودند که هرگز طاووسِ نری را با پَرهای گشوده و رقصان ندیده بودند. حتی بچهطاووسهای نرِ تازه به دنیا آمده هم از همان کودکی یاد میگرفتند که هرگز نباید دُمشان را باز کنند. اغلبِ طاووسها با نوکشان پِرهای کوچکِ دُمِ بچهها را میکَندند تا مبادا شیطنت کنند و سَرشان را به باد دهند.
سالهای سال از روزِ صدورِ حکمِ شیر گذشت. شیر دیگر پیر و ناتوان شده بود، و عاقبت مُرد. بعد از او شیر جوان دیگری به قدرت رسید. این شیر جوان پس از صدورِ حکمِ طاووسها به دنیا آمده، و همیشه طاووسها را همانطوری دیده بود: بدونِ دُم، یا با دُمهای بسته و آویزان روی زمین. شیرِ جوان حتی از وجودِ چنین قانونی خبر نداشت. سالها بعد که شیرِ دوم پا به سن گذاشته بود، هیچ حیوانی، حتی مسنترین طاووسها هم از روزهایی که زیبایی و شکوهِ چترِ رنگین و رقصِ زیبای طاووسهای نر چشمِ هر بینندهای را خیره میکرد، چیزی به خاطر نداشت.
#م_سرخوش
@mohsensarkhosh_khatkhatiii