اینجا تلاشهای ادبیام (شامل داستان کوتاه، داستانک، یادداشت، و پاراگرافهای منتخبِ کتابهایی که میخوانم) را به اشتراک میگذارم. گاهی هم موسیقیای که به دلم مینشیند. همراهیِ شما نعمتی است که شاید باور نکنید چهاندازه برایم عزیز است. @mohsensarkhosh
پالاس هتل تاناتوس.. نویسنده:. برگردان: ابوالحسن نجفی
پالاس هتل تاناتوس
نویسنده: #آندره_موروا
برگردان: ابوالحسن نجفی
(بخش دوم)
«پالاس هتل تاناتوس، نیومکزیکو... کی با این نشانیِ عجیب به من نامه نوشته است؟»
از هاری کوپر نیز نامهای برایش رسیده بود که اول آن را خواند. رئیس از او میپرسید که چرا دیگر به دفترِ کارش نمیآید. حسابِ بانکیاش 893 دلار بدهکار است. در این مورد چه میخواهد بکند؟ سؤالی بیرحمانه یا سادهلوحانه. ولی سادهلوحی از عیوبِ هاری کوپر نبود. نامهی دیگر را باز کرد. زیرِ نقشِ سه درختِ سرو، این مطالب خوانده میشد:
«پالاس هتل تاناتوس
مدیر: هنری بوئرس تیچر
آقای مونیه عزیز!
اگر امروز این نامه را برای شما مینویسیم از روی تصادف نیست، بلکه براساس اطلاعاتی است که دربارهی شما بهدست آوردهایم و امیدواریم که خدمات ما برای شما مفید واقع شود. شما بیشک ملاحظه کردهاید که در زندگانیِ شجاعترین مردم گاهی وقایعی چندان ناگوار رخمینماید که دیگر مبارزه و تلاش ناممکن میشود، و اندیشهی مرگ بهمثابه امیدِ رهایی به ذهن راه مییابد. چشمها را بستن، به خواب رفتن، دیگر بیدار نشدن، پرسشها و سرزنشها را نشنیدن... بسیاری از ما این رؤیا را دیده و این آرزو را در دل آوردهاند. با این همه، جز در مواردِ بسیار نادر، انسان توانایی ندارد که خود را از رنجهایش برهاند و دلیل این ناتوانی را با مشاهدهی کسانی که دست به این کار زدهاند میتوان درک کرد. زیرا بیشترِ خودکشیها به ناکامیِ موحش منجر شده است. آنکه میخواسته با خالی کردنِ گلولهای درمغزش با زندگی وداع گوید، فقط عصبِ بینایی خود را قطع کرده و محکوم به ادامهی زندگی در نابینایی شده است. آن دیگری که با خوردن چند قرصِ خوابآور میپنداشت که به خوابِ ابدی فرو میرود، چون نمیدانست که باید چهاندازه مصرف کند، سه روز بعد چشم باز کرده درحالی که مغزش از کار افتاده و حافظه اش از میان رفته و دستوپایش فلج شده است. خودکشی هنری است که ناشیگری و تفنن را برنمیتابد و بدبختانه، به حکمِ ماهیتش، درخورِ تجربه کردن و مجرّب شدن نیست.
آقای مونیه عزیز، ما آمادهایم که اگر مایل باشید این تجربه را در اختیار شما بگذاریم. ما هتلی داریم که در مرزِ ایالات متحده امریکا، و کشور مکزیک قرار دارد. به سببِ بیابانی بودن منطقه، از هرگونه نظارت مزاحمان در امان است. ما وظیفهی خود میدانیم که برای آن دسته از همنوعانمان که بنابر دلایلِ جدی و قاطع آرزوی ترکِ این زندگی را دارند، امکانی فراهم کنیم که بی تحملِ رنج، و حتی با جرئت میگوییم بی تحملِ خطر، از عهدهی این کار برآیند.
در پالاس هتل تاناتوس، مرگ به هنگامِ خوابِ شما به آرامترین و شیرینترین شکل روی خواهد داد. مهارتِ فنیِ ما که حاصلِ پانزده سال تجربه و توفیقِ مداوم است (ما در سال گذشته بیش از دو هزار نفر مراجعهکننده داشتیم)، اندازهی دقیق و نتایجِ فوری را به ما امکان میدهد. این نکته را هم بگوییم که برای آن دسته از مهمانانمان که شرعاً دچار دغدغهی مذهبیاند، ما با روشی مدبرانه - که اگر ما را به دیدار خود مفتخر کنید برایتان شرح خواهیم داد - هرگونه مسئولیتِ اخلاقی را از ذمّه ایشان برمیداریم. این را خوب میدانیم که مهمانان ما توانِ مالی چندانی ندارند، و میزانِ خودکشیها با حسابِ بستانکارِ بانکی نسبت معکوس دارد. لذا بی آنکه در تأمین آسایش و رفاه مشتریانمان ذرهای کوتاهی کنیم، سعی کردهایم تا قیمتهای تاناتوس را به نازلترین حدِ ممکن کاهش دهیم. کافی است که هنگام ورود به هتل فقط سیصد دلار پرداخت کنید، و این مبلغ شما را طی اقامتتان نزد ما (که مدت آن باید برای شما نامعلوم بماند) از هر هزینهی دیگری معاف خواهد کرد. کلیهی مخارجِ عمل و حمل و دفن و نگهداری مدفن نیز از همین محل تأمین خواهد شد. بنابر دلایلِ واضح، خدمات جزو همین مبلغ است، و شما ملزم به پرداخت انعام نخواهید بود.
این را نیز بگوییم که تاناتوس در یک منطقهی طبیعیِ بسیار زیبا واقع است و چهار میدانِ تنیس و یک میدانِ گلف با هجده چاله و یک استخرِ صد متری دارد. چون مشتریان هتل، اعم از مرد یا زن، تقریباً همگی به محیط اجتماعیِ فرهیخته تعلق دارند، لذت معاشرت با ایشان، همراه با زیبایی و شکوه مناظر، بر جذابیت بیمانند هتل ما میافزاید.
از مسافران درخواست میشود که در ایستگاه دیمینگ، واقع در نیومکزیکو، از قطار پایین بیایند و در اتوبوس هتل که منتظر آنهاست سوار شوند. خواهشمند است ورود خود را به وسیلهی نامه یا تلگراف، لااقل دو روز زودتر به اطلاع برسانید.
نشانی: تاناتوس، کورونادو، نیومکزیکو».
ژان مونیه یک دست ورق خواست. ورقها را روی میز گسترد تا فال بگیرد. فالِ ورق را فانی به او یاد داده بود.
ادامه دارد.
@mohsensarkhosh_khatkhatiii