خانه‌ی کلنگی.. هرچه زن و بچه‌های حاج‌کریم التماسش کردند فایده‌ای نداشت

خانه‌ی کلنگی

هرچه زن و بچه‌های حاج‌کریم التماسش کردند فایده‌ای نداشت. با آن‌که پیر و بیمار بود، با آخرین رمق خودش را به محضر رساند، و تنها دارایی‌اش را که خانه‌ای کلنگی در محله‌ای قدیمی و نزدیکِ حرم بود، به حاج‌امین _دوست و همسایه‌ی دیواربه‌دیوارشان_ فروخت. بعد با پولش قبری در صحنِ حرم خرید. تمام عمر با این باور زندگی کرده بود که هرکس آن‌جا دفن شود مستقیم به بهشت خواهد رفت. باقیِ پول را هم سپرد به حاج‌امین تا وقفِ زوّار کند. آن‌وقت با خاطری آسوده نفس آخرش را کشید و مُرد.
در صحنِ حرم، حاج‌امین جلوتر از همه، و زن و بچه‌هایش پشت سر دیگران برایش نماز خواندند. کمی بعد زن و بچه‌هایش به خانه‌ای اجاره‌ای در حاشیه‌ی شهر اسباب‌کشی کردند، و حاج‌امین خانه‌ی خودش و حاج‌کریم را کوبید و هتلِ بزرگی ساخت. حاج‌امین هر سال مبلغِ ناچیزی از درآمدِ هتل را به‌عنوانِ «سهمِ وقفِ حاج‌کریم» کنار می‌گذاشت، و به دفتر اوقاف حرم می‌داد.
سال‌ها بعد، قبر حاج‌کریم را با کلنگ شکافتند و استخوان‌های پوسیده را بیرون آوردند. موعد قرارداد ‌سر رسیده، و نوبتِ نفر بعدی بود که مستقیماً به بهشت برود. هیچ‌کس برای تحویل گرفتن استخوان‌های حاج‌کریم نیامد.

#م_سرخوش
@mohsensarkhosh_khatkhatiii