🔸 و اما قم، آنگونه که من شناخته‌ام. ✍افسانه فهیمی دانشجوی دکتری الهیات

🔸 و اما قم، آنگونه که من شناخته ام
✍افسانه فهیمی دانشجوی دکتری الهیات
اولین روز کلاسهای دکترا بود ،به قم رفتم ودرمیدان هفتاد دوتن پیاده شدم از یکی از راننده های تاکسی پرسیدم ،آقا کجا باید سوار تاکسی های پل آهنچي بشوم ؟
از پاسخ ها متوجه شدم که باید دربست بگیرم. کمی جلوتر آمدم.از نگاه ها متوجه شدم که علیرغم پوشیده بودن باید چادرم رو سرم کنم.قیمت ها از سی تومان شروع شد تا اینکه یه پیرمردی گفت بیست و پنج می برمت.به محض حرکت موسیقی گذاشت،یکی از آهنگاي معروفترین زن سنتی خوان قبل از انقلاب بود.به حرم که نزدیک شدیم صدای آهنگ رو کامل قطع کردو زیر لب عرض احترامی و سلامي به حرم کرد و از حرم که گذشتیم دوباره همون موسیقی رو روشن کرد و خودش نیز زیر لب با آهنگ زمزمه می کرد. تو آینه یه نگاهی به من انداخت و گفت من هر کی به حرم برسم ،ظبط ماشین رو خاموش می کنم
بین راه گفت اجازه هست یه مسافر بزنم؟موافقت کردم.یه روحانی سوار شد.راننده صدای موسیقی رو کامل قطع کرد و رادیو رو روشن کرد ؛خانم صداقتی با آقای اصغری(هوا شناس)با همون لحن شوخ و پرانرژی وبی گره و گوره گفتگو می کرد.آقای روحانی گویا از لحن خانم صداقتی خوشش نیومد و انگار اصلا ایشون رو نمی شناخت .با یه ادبیات دستوری گفت :این همه مرد بیکار ،اینو مجری کردن؟ تو مملکتی که بچه هاش باب اسفنجي ببینند ،مجريش هم باید این خانم باشه دیگه .راننده ساکت بود و من نیز. هر دو خانم صداقتی رو می‌شناختیم اما حقیقت این بود که لحن و نگاه و اندیشه های از موضع قدرت و دستوری اون روحانی به من و اون راننده تفهیم کرده بود که نباید با او بحث کنیم .
نیم ساعت از سفر من به قم بیشتر نمی گذشت که با چند قانون نا نوشته در قم آشنا شدم:1_در قم ،حجاب (چادر )یک گزینه در کنار سایر گزینه ها نیست،بلکه تنها گزینه است.
2_از علایق و اندیشه هات نمی تونی به راحتی حرف بزنی .
3_بهتر است ،یا به نفع توست که با یک روحانی بحث نکنی،هر چه گفت بپذیر
از ماشین پیاده شدم.راننده گفت دخترم از دفعه بعد با پنج تومن می تونی راحت از 72تن بیایی دانشگاه.تعجب کردم .می تونست این رو همونجا بگه و بیست و پنج تومن از من نگیره! او پر از تضاد بود .جمع بین موسیقی و حرم ،سکوت در مقابل یک روحانی و مهربانی و منفعت طلبی و عذاب وجدان و... .به نظرم مغایرت علایق و شخصیت فردی او با فرهنگ دینی و عرف قم و ... از او یک شخصیت پر تضاد ساخته بود.(بعد ها در قم آدمهای پر تضاد زیادی رو دیدم ،حتی کسانی رو که در حرم ،منتقد جدی دین بودند !)
وارد دانشگاه شدم.اغلب کارمندها تسبيح به دست ذکر می گفتند و در پاسخ به سوالات من ،سرشان رو پایین می انداختند و اغلب دمپایی پوشیده بودند بدون جوراب !! با پیراهن های سفید که دکمه یقه اونها تا ته بسته بود.نحوه پوشش و رفتار و مدل حرف زدن کارمندها و اغلب دانشجوها و حتی برخی اساتید ،شبیه هم بود!یک دستی آدمها در شهر و دانشگاه نمایان بود. چادرم رو جلوتر کشیدم و آستین مانتوم رو پایین تر آوردم.حالا بیشتر شبیه خانم های دانشجوی اونجا شده بودم. ؛اینجا باید شبیه همان الگوی واحد تعریف شده در قم بود تا نگهبان موقع سلام و علیک به تو نگاه کند و موقع قدم زدن در حياط دانشگاه کسی چپ چپ به تو نگاه نکند.
دانشجوهای خانم سر کلاس کمتر حرف می زدند و موقع حضور و غیاب ،اسم کوچکشان خوانده نمی شد.بعد ها موقع سمینار برخی خانم ها روی صندلی خودشون می نشستند و پای تخته نمی رفتند و... .قانون نا نوشته مهم بعدی این بود :در این شهر بزرگترین تابو زن ها هستند.
قانون نا نوشته بعدی رو در همان روز اول زمانی فهمیدم که صاحب خانه ما متوجه شده بود من بدون همسرم و به همراه دو خانم دیگر در خانه ایشون سکونت داریم.از لحن او که پشت تلفن با عصبانیت به من گفت حاج خانم چرا سه تا زن هستید بدون مرد ؟!، قانو ن نا نوشته بعدی رو دریافتم .زندگی یک زن بدون مرد در قم جز ناپسند ترین هاست !
حالا پس از پنج سال رفت و آمد به قم ،با قوانین نا نوشته بسیاری آشنا شدم.قوانینی که تلخی آنها رو نه نوشیدن کاپوچینو و موکا و آمريکا نو کافه هاش شیرین می کنه و نه حضور فیزیکی کتابخونه های بزرگ شهر که انگار هزاران جلد کتاب رو در دیواره های خود حبس کرده که گاهی ،دانشجویی اغلب از سر تکلیف به ملاقاتشان می رود.کتابهایی که گاه تفاسیر و قرائت هايي که از آنها در قم شده
انگشت حیرت را به دهان می آورد.
تنها زمانی این قوانین تلخ نا نوشته تعدیل می شود که کتاب های خوب با تفسیر های معقول و به روز به شریانهای شهر تزریق شود.قم نیازمند ترویج مدلهای فکر و آرمانهايي است که دست از کمال طلبی های دست نیافتنی برداشته و بر مبنای شناخت بهتر انسانهایی طراحی شود که اغلب خاکستری اند ؛نه سیاه اند نه سفید.
#یادداشتها
#افسانه_فهیمی
«دین و جامعه» کانال مرجع محتوای تخصصی مطالعات اجتماعی دین
@religionandsociety