🔶سقوط فرشتگان؛ سرخوردگی روحانیت از خویش.. ✍️جواد شریفی؛ حوزه علمیه مشهد

🔶سقوط فرشتگان؛ سرخوردگی روحانیت از خویش

✍️جواد شریفی؛ حوزه علمیه مشهد

کاری ندارم که احساس آن ها مبتنی بر واقعیت است یا نه؛ برایم مهم این است که گوشه ای از احساسات نهفته در سخنان شان را به دقت باز گفته و به ظرافت توصیف کنم. حتی تحلیل های شخصی خودم را در این نوشته نیاوردم.

بعضی می گفتند: "در نوجوانی و جوانی، با انگیزه های مقدسی مثل هدایت و سعادت خودمان و جامعه مان، به حوزه علمیه آمدیم ولی سال ها طول کشید تا اندک اندک فهمیدیم آن چه می جستیم را اینجا نخواهیم یافت."

بعضی دیگر می گفتند: "برای امثال ما که از آغاز، دغدغه حقیقت و معرفت داشتیم، بزرگترین دستاورد سال ها طلبگی این بود که فهمیدیم بزرگترین مدعی، لاف می زند و دروغ می بافد. آن که مدعی بود برای یافتن حقیقت و معرفت و معنویت و سعادت و آخرت و... نزد من آیید، روشن شد مشتش تهی است."

دیگری می گفت: "ما اگر به حوزه علمیه نیامده بودیم تا آخر عمر می پنداشتیم حوزه و روحانیت حقایق و معارفی در خود دارد که اغیار از آن محرومند؛ که البته با صرف بهترین سال های زندگی خود فهمیدیم چنین نیست."

طلبه دیگری یک‌سره از خدا و دین و ایمان دست شسته بود و می گفت: "این توهمات، زندگی و جوانی و آینده ام را تباه کرد. اگر در هر مسیر دیگری ادامه داده بودم اکنون در سن27 سالگی فرد موفقی بودم. ولی می بینم سال های جوانی ام را صرف چیزهایی(علوم اسلامی) کردم که اکنون نه خرد خودم را قانع می کند و نه برای جامعه سودی دارد."

این ها چکیده ای از ده ها مصاحبه بود و سخنانی از این دست بسیار شنیدم. اما واکنش به این سرخوردگی نیز طیف وسیعی دارد.

بعضی پس از این سرخوردگی، بقیه زندگی خود را پر از حس شکست و یأس و تباهی به سر می کنند. ممکن است به طور صوری حوزوی مانده باشند تا شهریه شان قطع نشود ولی به سراغ پیشه های پاره وقتی رفته اند که هیچ ارتباطی با تحصیلات شان ندارد. مانند رانندگی تاکسی و بنگاه داری و فروشندگی و دلالی و آرایشگری.

بعضی امید خود را بازیافته و با کوشش و جدیت، مسیری نو را برای موفقیت برگزیده اند. مانند نویسندگی، فیلمسازی، مترجمی، ویراستاری.

بعضی به محض یافتن نخستین فرصت، از حوزه به دانشگاه می کوچند و حتی نیم نگاهی به پشت سر خود نیز نمی اندازند. ادامه تحصیل در دانشگاه می تواند در همان علوم دینی باشد یا علوم انسانی و...

بعضی دیگر اما در حوزه می مانند. نه چون به آن اعتقاد دارند بلکه به این خاطر که فکر می کنند ماندن در حوزه می تواند مفید باشد. مثل این که به عنوان یک حوزوی، به نقد حوزه و روحانیت از درون بپردازند. طلبه ای می گفت: "من تاکنون قربة الی الله مانع طلبه شدن بیش از 20 دانشجوی مستعد شده ام و آن ها را منصرف کرده ام؛ زیرا نمی خواستم گوهر عمرشان را در حوزه علمیه بر باد دهند و در آخر نیز برای جامعه فایده ای نداشته باشند."

این حالات اختصاص به طلبه های سطوح پایین ندارد بلکه چنین صحبت هایی را از زبان برخی اساتید سطوح متوسط حوزه علمیه شنیده ام که در نظر دیگران بسیار موفق هستند. استاد بسیار نامدار و خوش فکر و پرتالیفی را می شناسم که می گفت: "از زمانی که جهان بینی ام تغییر کرده، تالیف کتاب و مقاله در زمینه علوم اسلامی برایم سخت و دشوار شده؛ حتی دست و دلم به مطالعه در این موضوعات نمی رود؛ چون حس می کنم تاریخ انقضای این چیزها به سر آمده."

از این فرشتگان سقوط کرده، بسیار هستند که کشتی شان به گل نشسته، گوهر عمر از کف داده، نه چیزی از دنیا به چنگ آورده اند و نه برای سال‌ها تحصیلات خود، مشتری و خواهانی می یابند. شاید خودشان مقصرند. تقصیرشان ساده دلی و اعتماد به نااهلان بوده...

***از آنجا که این نوشته مستند به مصاحبه های محدودی(حدود 50 مورد) است، از همین رو توصیف گر بخشی از واقعیت است نه همه آن.

نقل از کانال مطالعات اجتماعی فقه
@social_studies_of_fiqh

#یادداشتها
#جواد_شریفی

دین و جامعه مرجع محتوای تخصصی مطالعات اجتماعی دین
@religionandsociety