تاریخ فلسفه

#اهمیت_مطالعه_تاریخ_فلسفه
@roshanfekridini13
◾️اهمیت تاریخ فلسفه

🔺اهمیت تاریخ فلسفه از فلسفه جدا نیست و غیر فیلسوف نمی تواند به حقیقت تاریخ فلسفه آگاهی پیدا کند. تاریخ پزشکی از یک پزشک منفک است و یک شخص می تواند بدون اینکه از تاریخ پزشکی آگاهی داشته باشد، با کارهای پزشکی (در صورتی که علم آن را فراگرفته باشد- مبادرت نماید. در مورد بسیاری از علوم دیگر نیز وضع به همین ترتیب است. اما در مورد آنچه به فلسفه مربوط می گردد، وضع به گونه ای دیگر است. کسی که با تاریخ فلسفه آشنایی ندارد و از چگونگی تحولات فکر و اندیشه بی خبر است، نمی تواند به عنوان یک فیلسوف مورد توجه قرار گیرد.

◾️ارتباط فهم نظام فلسفی با وضع تاریخی هر دوره

🔺نخستین مطلبی که در مطالعه تاریخ فلسفه اهمیت دارد، فهم نظام فلسفی و ارتباط آن با محیط و وضع تاریخی دوره خود است. آشکار است که ما فقط وقتی می توانیم حالت ذهنی یک فیلسوف و دلیل وجودی فلسفه او را به قدر کافی دریابیم که :
ابتدا #خاستگاه_تاریخی_و_سرچشمه آن را بفهمیم. مثلا ما هنگامی می توانیم گفته های ارسطو را کاملا درک کنیم که بدانیم افلاطون چه گفته است و محیط آن زمان چگونه بوده است. بنابراین ما باید هم #تاریخ_زمان_فیلسوف را بدانیم و هم #تفکراتی_را_که_قبل_از_او_وجود داشته و #منجر_به_پدید_آمدن_فلسفه_وی گشته است.

◾️ تفکر عمیق بنیادی

🔺 در #تفکر_عمیق_و_بنیادی، #آغاز_پیدایش_امور، همواره در نظر گرفته می شود و آغاز های آن آغاز نیز، هر اندازه بیشتر و پیش تر باشند، مورد توجه قرار می گیرند. اگرچه در دنیای جدید، بازگشت به گذشته چندان مطلوب و پسندیده نیست. در #تفکر_سازنده، بسیاری از امور حذف شده و از پیش پا برداشته می شوند و در همین حذف کردن و از پیش پا برداشتن است که تفکر، یگانه و منحصر به فرد می گردد. عقل در انسان متفکر با هرگونه مفهوم یا صورت ذهنی که روبرو می شود، آن را با موازین خود هم آهنگ و سازگار می سازد و در واقع آن را مشروط می کند.

🔹در فضای اقلیدسی همه اجسام مشروط می شوند و جسمی که از هرگونه شرط آزاد و رها باشد، وجود ندارد. در اندیشه یک متفکر آگاه و غایت انگار نیز مفاهیم و صورت های ذهنی جهت پیدا می کنند و در یک سازمان موزون و منطقی هم آهنگ می شود.

🔹 تردیدی نمی توان داشت که عقل در سازمان دهی تصورات و هم آهنگ کردن مفاهیم، امکانات را نیز در نظر می گیرد و همواره می کوشد به آنچه بالاترین و برترین امکان شناخته می شود، دست یابد.
@roshanfekridini13
◾️نظام های اندیشه گی فلسفی مردود و مرده نیستند.

🔺ممکن است اعتراض شود که نظامهای مختلف فلسفی گذشته بقایای کهنه ای بیش نیستند و « تاریخ فلسفه شامل نظامهای مردود و از لحاظ معنوی مرده است زیرا هریک دیگری را کشته است و دفن کرده است » آیا کانت اعلام نکرده :[ است که متافیزیک « مابعدالطبیعه ،فلسفه اولی » همواره ذهن انسان را با امیدهایی که هرگز از میان نمیرود و با این همه هرگز به انجام نمیرسد معلّق و بلاتکلیف میگذارد ، در حالی که هر علم دیگر دائما پیشرفت میکند در متافیزیک آدمیان گرد یک نقطه میگردند بدون اینکه به جایی برسند .]
فلسفه افلاطون ، فلسفه ارسطو، فلسفه مدرسی ، فلسفه دکارت و کانت و هگل و...همگی در دوره ای شهرت و قبول عام یافته اند و همگی مورد انتقاد واقع شده اند ؛
🔹فکر اروپایی را میتوان عرصه نظام های مابعدالطبیعی متفرق و متعارض دانست ، چرا خرت و پرت کهنه اطاق تاریخ را مطالعه کنیم ؟
🔺 باری ، حتی اگر فرض کنیم که تمام فلسفه های گذشته نه تنها مورد چون و چرا بوده اند ( که امری بدیهی است) بلکه همچنین مردود بوده اند (که به هیچ وجه به همان معنی نیست ) باز هم این امر درست است که « #خطاها_همیشه_آموزنده_اند »

برای کسی که قصد دارد یک نظام فلسفی معین را بیاموزد یا کسی که میخواهد فلسفه را از " باء بسم الله " آغاز کند مطالعه تاریخ فلسفه ضروری است وگرنه خود را در #خطر _گرفتار_شدن_در_کوچه_های_بن_بست و #تکرار_خطاهای_پیشیانش خواهد انداخت در صورتی که مطالعه جدی سیر فکری گذشته میتوانست او را نجات دهد .

◾️ مطالعه تاریخ فلسفه باعث شکاکیت نمیشود

🔺این که مطالعه تاریخ فلسفه ممکن است منجر به پدید آمدن حالت ذهنی شکاکانه ای شود درست است اما باید به خاطر داشت که امر توالی و ترادف نظامها ثابت نمیکند که هر فلسفه ای نادرست و خطاست .اگر X نظر Y را مورد چون و چرا قرار میدهد و آن را رها میکند این به خودی خود اثبات نمیکند که نظر Y دور انداختنی است زیرا X ممکن است آن را به دلایل غیرکافی ترک نموده یا مقدمات غلطی اختیار کرده باشد که بسط و گسترش آنها موجب ترک فلسفه Y شده باشد .
@roshanfekridini13
ادامه🔻🔻🔻