غبار غم برود حال خوش شود☘ 📚 #هر_کتابی_ارزش_خواندن_ندارد 🔺 معرفی #کتاب_مفید 🔷️ شرح آثار فلاسفه 🌿شرح آثار #حافظ_سعدی_مولانا و شمس تبریز 🎥 #دکلمه_موسیقی_کلیپ « ارتقاء آگاهی فرهنگی_فکری_فلسفی و بسط عدالت » ؛ادمین: @abibikaran13
🌷🌷زندگی عاریتی و غیراصیل از منظر مولانا
🌷🌷زندگی عاریتی و غیراصیل از منظر مولانا
🔹مولانا در مثنوی فراوان به ما توصیه میکند که زندگی اصیل بورزیم. ایشان در دفتر دوم مثنوی میگوید: صوفیای وارد شهری شد و چون در آنجا غریب بود سراغ خانقاه صوفیان را گرفت تا بتواند چند روزی در آن شهر به سر برد و مسند و خوراک و… داشته باشد. بالاخره خانقاه صوفیان را پیدا کرد و الاغ خودش را به دست دربان داد تا یکی دو روز در آنجا بماند. اتفاقاً اهل خانقاه مدتی بود که وجوه امرار معاششان به تأخیر افتاده بود و طبعاً بسیار گرسنه بودند. گروهی وقتی که این الاغ را دیدند گفتند: خوب است آن را بفروشیم و با پولش غذایی فراهم آوریم تا از گرسنگی نجات یابیم. لذا به دربان گفتند: الاغ را ببر و در بازار بفروش و خوراکی تهیه کن. بعد هم آمدند و شروع کردند به رقص و سماع و دم گرفتند که «خر برفت و خر برفت و خر برفت».
🔹این صوفی تازه وارد هم برای اینکه ــ به تعبیر امروز ــ از افکار عمومی تبعیت کرده باشد دست افشان و پای کوبان شروع کرد به گفتن «خر برفت و خر برفت و خر برفت». دربان که مأمور فروش الاغ شده بود، به آنها گفت: این خر نزد من امانت است، چگونه آن را بفروشم؟ این کار خلاف اخلاق است. آنها گفتند: بیا برو از خودش بپرس.
🔹دربان وارد مجلس شد و دید که آن شخص از همه ــ به تعبیر مولانا ــ با نشاط تر داد میزند «خر برفت و خر برفت و خر برفت» و از همه شادتر و خوشحالتر است. دربان پیش خود گفت: خوب پس لابد موافقت بلکه رضایت یا حتی رغبت دارد؛ لذا نگفته، خر را فروخت و غذایی فراهم کردند و خوردند. بعد که صوفیان از هم پاشیدند، این مسافر رفت که خرش را تحویل بگیرد. دربان گفت: خری نیست، گفت: پس خر من کو؟ گفت: فروختیم و غذا میل کردیم. گفت: مگر میشود خر مرا بفروشید؟! گفت: بله، نه فقط میشود، بلکه شد. گفت: آخر اجازه من؟!
🔹دربان گفت: من آمدم، دیدم تو فوق اجازه میدهی و با این «خر برفت و خر برفت و خر برفت» رقص و سماع میکنی. گفت: من نمیفهمیدم که چه میگویم!من دیدم همه از این سخن خوشحالند، من هم خوشم آمد و آن را تکرار کردم.
🔻مر مرا تقلیدشان بر باد داد ای دو صد لعنت بر این تقلید باد
🔹بنابراین، احتمال دارد که کسی برای همرنگی با جماعت در جهت زیان خود قدم بردارد. در همرنگی با جماعت دو شاخصه وجود دارد: یکی اینکه شخص معنای باور، گزاره و جمله را نمیفهمد و اصلاً نمی داند «خر برفت» یعنی چه. نمیفهمد که «خر برفت» یعنی خر تو بفروش رفت، ولی با این وجود آن را تکرار میکند. دوم اینکه اگر معنای جمله را میفهمید با آن موافقت نداشت. حالا که جملهای را میگوید، عقیده خودش را میگوید یا عقیده دیگران را؟در این نمونه دیدیم که در واقع عقیده دیگران را بیان میکند. بنابراین عقیدهاش عاریتی است؛ بالطبع تصمیم او در نتیجه زندگی او عاریتی است.
🔹دلیل اینکه در اینجاها تعبیر vicarious به معنای عاریتی به کار میرود این است که هر چیزی از درون انسان برنخیزد و از بیرون به او برسد، عاریتی است. در این حالت، انسان دقیقاً مثل یک پرده سینمایی است که دستگاه سینماتوگراف و فیلم پراکن آن همیشه روشن است و به همین دلیل هر نور و رنگی که بر این پرده دیده میشود، نور و رنگ خود پرده نیست. تنها وقتی معلوم میشود خود پرده سینما چه رنگی داشته که دستگاه را خاموش کنند.
🔹ما در زندگیمان همینطور هستیم. من هر چه به شما نگاه میکنم افکار دیگران را میبینیم نه افکار خودتان را. شما مانند پرده سینما هر نوری را ــ بدون اینکه رد و قبولی نشان دهید ــ فرا میافکنیدبدون اینکه بگویید فلان رنگ را میخواهم و بهمان نور را نمیخواهم.فلان رنگ را که تاباندهاید، بردارید و آن رنگی را که نتاباندهاید، بتابانید.
🔹بعد مولانا شروع میکند به توصیه کردن که «تقلید نکن و فقط تحقیق کن». من همیشه این جمله مولانا را که میبینم به یاد حدیثی از حضرت علی(ع) میافتم که میفرمایند: «لاسنه افضل من التحقیق» (هیچ راه و روشی در زندگی بهتر از تحقیق نیست). تحقیق یعنی خودت حق بودن مطلب را دریاب. تحقیق بدین معنا دقیقاً در مقابل تقلید و زندگی عاریتی قرار میگیرد.
🍃🍃مصطفی ملکیان،زندگی اصیل و مطالبه دلیل